جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند- چرا ؟
ائمه دین فرموده اند : جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند . چرا ؟ « لانه ما یفسده اکثر مما یصلحه » (کافی ج 1 ص 44 ، باب عمل بدون علم).
چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر میکند ، میخواهد بهتر کند بدتر میکند
شرایط امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی - 2
لااقل این مقدار احترام اباعبدالله را حفظ کنید . ما حسین را نگهداری نکرده ایم ، حسین بوده است که تاکنون ما را نگهداری کرده است . به قول اقبال لاهوری : " هیچوقت مسلمانان اسلام را نگهداری نکرده اند ، همیشه اسلام بوده است که مسلمانان را نگهداری کرده است " . هر وقت خطر عمیقی کشور را تهدید میکند ، آن وقت میبینید میآیند سراغ علی بن ابی طالب و نهج البلاغه اش . سراغ حسین بن علی و یاد او . ما از آن مردمی هستیم که : « اذا رکبوا فی الفلک دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجیهم الی البر اذا هم یشرکون »( سوره عنکبوت ، آیه . 65 ) . بعضی از مردم سوار کشتی که میشوند ، هنگامی که دریا طوفانی میشود صدای یا الله یا الله ، خدا خدایشان بلند است با خلوص نیت ، درباره چیزی جز خدا فکر نمیکنند ، ولی وقتی خدا نجاتشان میدهد ، به ساحل نجات که میرسند ، وقتی خطر را دور میبینند ، به کلی یادشان میرود ، منکر خدا میشوند ، برای خدا مشرک میسازند . ما در همین کشور خودمان مگر ندیدیم حدود بیست و پنج سال پیش چقدر نام حسین بن علی و علی بن ابی طالب را آنها که نمیبردند ، میبردند ! همینکه نجات پیدا کردند ، گفتند ما بابک خرم دین داشتیم ، المقنع داشتیم ، مازیار داشتیم . وقتی که خطری این ملت را تهدید میکند ، بابک خرم دین کدام جهنم دره است ؟ ! به جنگ حسین بن علی میآیند ، قهرمان در مقابل او درست میکنند . خجالت نمیکشند ! به جای اینکه افتخار کند اسم پسرش را حسین بگذارد ، بابک و مازیار و جمشید و فرشید میگذارد ! به خدا تمام اینها مبارزه با اسلام است ، میراندن اسلام است . شعارهای دین را زنده نگهدارید . یکی از شعارهای دین اسمهاست . من نمیفهمم اینکه میگویند فلان اسم دمده شده ، کهنه شده ، یعنی چه ؟ مگر اسم هم نو و کهنه دارد . چون اسم فلان کلفت فاطمه است ، پس فاطمه ، اسم کلفتهاست ! خیلی عجیب است ! پس دیگر ما اسم دخترمان را فاطمه نگذاریم ! همین ، خودش یک امر به معروف و نهی از منکر است . یک درجه امر به معروف و نهی از منکر این است که مردم ! بر فرزندانتان اسمهای اسلامی بگذارید . ( این امر به معروف است ) . مبارزه کنید با اسمهای غیر اسلامی . این نهی از منکر است ) . برای موسساتتان نام اسلامی بگذارید . نامهای اسلامی را زنده نگهدارید).
. عرفا اصطلاحی دارند . مدعی هستند که سالکان ، چهار سیر مختلف دارند . 1 - سیر من الخلق الی الحق ، یعنی سیر از خلق و طبیعت به سوی خداوند . 2 - سیر بالحق فی الحق ، سیر در خداوند یعنی کشف معارف الهی . 3 - سیر من الحق الی الخلق ، سیر از خداوند به سوی خلق ، یعنی آمدن برای ارشاد مردم . 4 - سیر بالحق فی الخلق . در واقع میخواهند بگویند آن کسی شایستگی دارد که دستگیر دیگران باشد ، هادی و راهنمای دیگران باشد ، آمر به معروف و ناهی از منکر باشد که خودش رفته است به آن منزل و بعد ماموریت یافته که مردم را به آنجائی که خودش در آنجا قرار گرفته ، ببرد . معلوم شد که نهضت حسینی ارزش اصلی خودش را از امر به معروف و نهی از منکر گرفته است . پس باید این اصل را شناخت که این اصل مگر چه اندازه اهمیت دارد که حسین بن علی علیه السلام خودش را در راه آن شهید میکند و شایسته است مثل حسینی در این راه قربانی شود . امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقاء اسلام است . به اصطلاح ، علت مبقیه است . اصلا اگر این اصل نباشد ، اسلامی نیست . رسیدگی کردن دائم به وضع مسلمین است . آیا یک کارخانه بدون بازرسی و رسیدگی دائمی مهندسین متخصص که ببینند چه وضعی دارد ، قابل بقا است ؟ اصلا آیا ممکن است یک سازمان همینطور به حال خود باشد ، هیچ دربارهاش فکر نکنیم و در عین حال به کار خود ادامه دهد ؟ ابدا . جامعه هم چنین است . یک جامعه اسلامی اینطور است بلکه صد درجه برتر و بالاتر . شما کدام انسان را پیدا میکنید که از پزشک بی نیاز باشد ؟ یا انسان باید خودش پزشک بدن خود باشد ، یا باید دیگران پزشک باشند و او را معالجه کنند ، متخصص چشم ، متخصص گوش و حلق و بینی ، متخصص مزاج ، متخصص اعصاب . انسان همیشه انواع پزشکها را در نظر میگیرد برای آنکه اندامش را تحت نظر بگیرند ، ببینند در چه وضعی است . آنوقت جامعه نظارت و بررسی نمیخواهد ؟ ! جامعه رسیدگی نمیخواهد ؟ ! آیا چنین چیزی امکان دارد ؟ ! ابدا . حسین بن علی ( ع ) در راه امر به معروف و نهی از منکر ، یعنی در راه اساسی ترین اصلی که ضامن بقاء اجتماع اسلامی است ، کشته شد ، در راه آن اصلی که اگر نباشد ، دنبالش متلاشی شدن است ، دنبالش تفرق است ، دنبالش تفکک و از میان رفتن و گندیدن پیکر اجتماع است . بله ، این اصل ، این مقدار ارزش دارد . آیات قرآن در این زمینه بسیار زیاد است . قرآن کریم بعضی از جوامع گذشته را که یاد میکند و میگوید اینها متلاشی و هلاک شدند ، تباه و منقرض شدند ، میفرماید : به موجب اینکه در آنها نیروی اصلاح نبود ، نیروی امر به معروف و نهی از منکر نبود ، حس امر به معروف و نهی از منکر در میان این مردم زنده نبود .
حال ببینیم امر به معروف و نهی از منکر چه شرایطی دارد و چگونه ما میتوانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم ؟
اولا معروف یعنی چه ؟
منکر یعنی چه ؟
امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه ؟
اسلام از باب اینکه نخواسته موضوع امر به معروف و نهی از منکر را به امور معین ، مثل عبادات ، معاملات ، اخلاقیات ، محیط خانوادگی و . . . محدود کند ، کلمه عام آورده است : معروف ، یعنی هر کار خیر و نیکی . امر به معروف لازم است . نقطه مقابلش : هر کار زشتی . نگفت شرک یا فسق یا غیبت یا دروغ یا نمیمه (سخن چینی ) یا تفرقه اندازی یا ربا یا ریا ، بلکه گفت : منکر : هر چه که زشت و پلید است . " امر " یعنی فرمان ، " نهی " یعنی باز داشتن ، جلو گیری کردن . اما این فرمان یعنی چه ؟ آیا مقصود از این فرمان ، فرمان لفظی است ؟ آیا امر به معروف و نهی از منکر فقط در مرحله لفظ است ؟ فقط باید با زبان امر به معروف و نهی از منکر کرد ؟ خیر ، امر به معروف و نهی از منکر در مرحله دل و ضمیر هست ، در مرحله زبان هست ، در مرحله دست و عمل هم هست . تو باید با تمام وجودت آمر به معروف و ناهی از منکر باشی . از علی بن ابی طالب علیه السلام سئوال کردند اینکه قرآن در مورد بعضی از زندههای روی زمین میگوید اینها مردهاند ، یعنی چه ؟ میت الاحیاء مرده در میان زندهها کیست و چیست ؟ فرمود : مردم چند طبقه اند ، بعضی وقتی که منکرات را میبینند در ناحیه دل متاثر میشوند ، تا مغز استخوانشان می سوزد ، زبانشان به سخن در میآید ، انتقاد میکنند ، میگویند ، ارشاد میکنند ، به این مرحله هم قانع نشده وارد مرحله عمل میشوند ، با هر نوع عملی که شده است ، با مهربانی باشد ، با خشونت باشد ، با زدن باشد ، با کتک خوردن باشد ، بالاخره هر عملی را که وسیله ببینند برای اینکه با آن منکر مبارزه کنند انجام میدهند . فرمود این یک زنده به تمام زنده است . بعضی دیگر ، وقتی که منکرات را میبینند دلشان آتش میگیرد ، به زبان میگویند ، داد و فریاد میکنند ، استغاثه میکنند ، نصیحت میکنند ، موعظه میکنند ولی پای عمل که در میان میآید ، دیگر مرد عمل نیستند . فرمود : این هم دو سه خصلت از حیات را دارا است ، ولی یک خصلت از حیات را ندارد . صنف سوم : دلش آتش میگیرد ، اما فقط جوش میزند ، فقط ناراحت میشود . مثلا روزنامه را میخواند میبیند ایام عید نمیخواهند احترام حسین بن علی را حفظ کنند . روزنامه ها تبلیغ میکنند ، رادیو هم تبلیغ میکند که از این فرصت برای تفریح استفاده کنید . چه نشستهاید ! نصف مردم تهران رفتند ، جاها را گرفتند ، ده روز تعطیلی دارید . اینها را میخواند ، در دل میگوید اینها چه کسانی هستند ؟ ! چرا با حسین بن علی علیه السلام مبارزه میکنند ؟ ! چرا یک نفر ، یک کلمه در روزنامه یا جای دیگر نمینویسد که بابا ! تفریح ، وقت زیادی دارد (باید توجه داشت که این سخنرانیها در زمان رژیم منحوس گذشته ایراد شده است ) . ما مدعی هستیم که حسین بن علی با روح ما پیوند دارد . ما از این مکتب استفادهها کردهایم و میکنیم . این کشور ، کشور حسین بن علی است ، کشور شیعه است . حسین بن علی شعار این ملت است ، شعار این کشور است . این ، اهانت به حسین بن علی است که شما این ایام را به دنبال تفریح و تفنن بروید ! در روزنامه میخواند ، جوش هم میزند اما حاضر نیست یک کلمه حتی به رفیقش بگوید که احترام حسین بن علی را حفظ کن ، تا سوم [ شهادت ] حسین بن علی باش .
زبان اسلام را زنده نگهدارید . زبان عربی ، زبان یک قوم نیست ، زبان اسلام است . زبان عربی زبان عرب نیست ، زبان اسلام است . اگر قرآن زبان یکدیگر را نمیفهمند ، باید با زبان انگلیسی تفاهم کنند . اینها نقشه های سیصد چهار صد ساله است . آیا هنوز وقت آن نرسیده که ما اندکی در مقابل این نقشهها بیدار شویم ؟ !
« کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر »( سوره آل عمران ، آیه . 110 )
این وظیفه بزرگ ( امر به معروف و نهی از منکر ) دو رکن ، دو شرط اساسی دارد :
یکی از آنها رشد ، آگاهی و بصیرت است . حالا که من گفتم امر به معروف و نهی از منکر ، لابد همه ما خیال کردیم که خوب از اینجا برویم و امر به معروف و نهی از منکر کنیم . از شما میپرسیم اصلا من و شما میفهمیم که امر به معروف و نهی از منکر چیست و چگونه باید انجام شود ؟ تا حالا که امر به معروف و نهی از منکرهای ما در اطراف دگمه لباس و بند کفش مردم بوده است ، در حول و حوش موی سر و دوخت لباس مردم بوده است ! ما اصلا معروف چه میشناسیم که چیست ؟ منکر چه میشناسیم که چیست ؟ ما گاهی معروفها را به جای منکر میگیریم و منکرها را به جای معروف . بهتر اینکه ما جاهلها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم . چه منکرها که به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد . آگاهی و بصیرت میخواهد ، خبرت و خبر و یت میخواهد ، دانایی ، روانشناسی و جامعه شناسی میخواهد تا انسان بفهمد که چگونه امر به معروف و نهی از منکر کند ، یعنی راه معروف را تشخیص بدهد ، ببیند معروف کجاست ، منکر را تشخیص بدهد ، ریشه منکر را به دست بیاورد ، از کجا آن منکر سرچشمه میگیرد . و لهذا ائمه دین فرموده اند :
جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند . چرا ؟
« لانه ما یفسده اکثر مما یصلحه » (کافیج 1 ص 44 ، باب عمل بدون علم).
چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر میکند ، میخواهد بهتر کند بدتر میکند . و چقدر در این زمینه مثالها زیاد است . شاید شما بگوئید ما جاهلیم ، پس امر به معروف و نهی از منکر از ما ساقط شد ! جواب شما را دادهاند . قرآن میفرماید :
...»إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیَا وَ هُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَ الرَّکْبُ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَ لَوْ تَوَاعَدتُّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فىِ الْمِیعَدِ وَ لَاکِن لِّیَقْضىَِ اللَّهُ أَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا
لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیىَ مَنْ حَىَّ عَن بَیِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِیعٌ عَلِیمٌ (سوره انفال ، آیه .42 )0
و [یاد کنید] هنگامى را که شما [در جنگ بدر] بر دامنهاى نزدیکتر به سطح زمین بودید [که براى جنگ جایى نامناسب بود] و دشمن در دامنهاى بالاتر [و مناسب براى جنگ] قرار داشت، و کاروان [تجارى قریش] در مکانى پایینتر ازشما بود [که توانست دور از دید شما بگریزد] و اگر [براى رویارویى] با دشمن [زمانى معین و جایى مشخص] وعده مىگذاشتید، نسبت به وعدهگاه اختلاف مىکردید [ظاهر امر نشان مىداد که شکست حتمى با شما و پیروزى قطعى با دشمن است، ولى این پیروزى به صورتى غیر عادى نصیب شما شد] تا خدا پیروزى شما و شکست آنان را که [بر اساس ارادهاش] انجام شدنى بود تحقق دهد،
تا هر که هلاک مىشود از روى دلیلى روشن هلاک شود، وهر که زندگى مىکند ازروى برهانى آشکار زندگى کند و یقیناً خدا شنوا و داناست.
....» رُّسُلًا مُّبَشرِِّینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلىَ اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کاَنَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا
«پیامبرانى مژدهدهنده و بیم دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد، و خدا پیروزمند و حکیم است» (165نساء)
از یکی از معصومین میپرسند : بعضی از مردم جاهلند ، در روز قیامت با اینها چگونه عمل میشود ؟ میفرماید : در آن روز عالمی را میآورند که عمل نکرده است ، میگویند چرا عمل نکردی ؟ جواب ندارد ، باید به سرنوشت ننگین و سهمگین خود دچار شود . شخصی را میآورند و میگویند : تو چرا عمل نکردی ؟ میگوید نمیدانستم ، نمیفهمیدم ! میگویند : « هلا تعلمت » (امالی مفید ص 228) ،
نمیدانم ، نمیفهمم هم عذر شد ؟ ! خدا عقل را برای چه آفریده است ؟ برای اینکه بفهمی ، موشکافی کنی ، بروی کاوش کنی ، تحقیق کنی . تو باید از آن کسانی باشی که نه تنها اوضاع زمان خودت را درک بکنی ، بلکه باید آینده را هم بفهمی و درک بکنی . امیرالمومنین فرمود : « و لا نتخوف « قارعه حتی تحل بنا » (نهج البلاغه ، خطبه 32) ، مردم ما نادان شده اند ، بلایایی را که به آنها رو میآورد ، تا رو نیاورده تشخیص نمیدهند ، پیش بینی ندارند . باید پیش بینی کنند . نه تنها باید به اوضاع زمان خودشان آگاه باشند بلکه باید آنچنان جامعه شناس باشند که مصائبی را که در آینده میخواهد پیش بیاید تشخیص بدهند و بفهمند که در پنجاه سال بعد چنین خواهد شد « و لقد اتینا ابراهیم رشده »( سوره انبیاء ، آیه51 ). یکی از چیزهایی که به نهضت حسین بن علی ( ع ) ارزش زیاد میدهد روشن بینی است . روشن بینی یعنی چه ؟ یعنی حسین ( علیه السلام ) در آنروز چیزهایی را در خشت خام دید که دیگران در آینه هم نمیدیدند . ما امروز نشستهایم و اوضاع آن زمان را تشریح میکنیم . ولی مردمی که در آن زمان بودند آنچنان که حسین بن علی علیه السلام میفهمید ، نمیفهمیدند . شب تاسوعاست . ذکر خیری از آن مجاهد فی سبیل الله ، آمر به معروف و ناهی از منکر ، کسی که حسین بن علی ( ع ) از او در کمال رضایت بود ، حضرت عباس علیه السلام بکنیم . روابط ، در آن زمان مثل این زمان نبود . حوادثی را که در شام اتفاق میافتاد ، مردمی که در کوفه یا مدینه بودند ، خیلی دیگر خبردار میشدند و گاهی هیچ خبردار نمیشدند . بهترین دلیلش داستان اهل مدینه است : حسین بن علی در مدینه قیام میکند ، بیعت نمیکند . میرود مکه . بعد آن جریانها پیش میآید تا شهید میشود . تازه عامه مردم مدینه چشمهایشان را میمالند ، که چرا حسین بن علی شهید شد ؟ برویم شام مرکز خلافت تا ببینیم قضیه از چه قرار بوده ؟ یک هیئت هفت هشت نفری را مامور این کار میکنند . میروند به هشام مدتی در آنجا میمانند ، تحقیق میکنند ، حتی با خلیفه ملاقات میکنند ، اوضاع و احوال را کاملا میبینند و بر میگردند . وقتی مردم از آنها میپرسند قضیه از چه قرار بود ، میگویند : نپرسید که ما در مدتی که در شام بودیم ، میترسیدیم که از آسمان سنگ ببارد و ما هم از بین برویم . ( تازه آن حرفی را که اباعبدالله ( ع ) گفت : « و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید » (مقتل مقرم ص 146 ) میفهمند و اعتراف میکنند که راست گفت حسین بن علی . ) گفتند : مگر چه قضیهای بود ؟ گفتند : همینقدر به شما بگوییم که ما از نزد کسی آمدهایم که علنا شراب مینوشد ، علنا سگ بازی میکند ، یوز بازی میکند ، هر فسقی را انجام میدهد ( و حتی آنها در تعبیر خودشان گفتند ) و با مادر خود زنا میکند ، با محارم خود زنا میکند . تازه پیش بینی اباعبدالله را فهمیدند که حسین از روز اول اینها را میدانست . در عاشورا هم فرمود که اینها مرا خواهند کشت اما من امروز به شما میگویم که بعد از کشتن من ، اینها دیگر نخواهند توانست به حکومت خودشان ادامه دهند ، آل ابی سفیان دیگر رفتند . آل ابو سفیان که خیلی زود رفتند ، بلکه آل امیه نتوانستند به حکومت خود ادامه دهند چرا که بعد بنی العباس بر همین اساس آمدند و خلافت را از آنها تصاحب کردند و پانصد سال خلافت کردند ، و حکومت بنی امیه بعد از قضیه کربلا ، دائما متزلزل بود . چه اثری از این بهتر و بیشتر که در میان خود بنی امیه مخالف پیدا کرد . اینها نیروی معنویت را میرساند . همین ابن زیاد با آن شقاوت ، برادری دارد به نام عثمان بن زیاد . عثمان آمد به برادرش گفت : برادر ! من دلم میخواست تمام اولاد زیاد به فقر و ذلت و نکبت و بدبختی دچار میشدند و چنین جنایتی در خاندان ما پیدا نمیشد . مادرش مرجانه یک زن بدکاره است . وقتی که پسرش چنین کاری را کرد ، به او گفت : پسرم ! این کار را کردی ولی بدان که دیگر بویی از بهشت به مشامت نخواهد رسید . مروان حکم ، آن شقی ازل و ابد ، برادری دارد به نام یحیی بن حکم . یحیی در مجلس یزید به عنوان یک معترض از جا بلند شد ، گفت : سبحان الله ! اولاد سمیه ( یعنی اولاد مادر زیاد ) ، دختران سمیه باید محترم باشند ، ولی آل پیغمبر را تو به این وضع در این مجلس حاضر کردهای ؟ ! آری ، ندای حسینی از درون خانه اینها بلند شد . داستان هند زن یزید را هم شنیدهاید که از اندرون خانه یزید حرکت کرد و به عنوان یک معترض به وضع موجود به سوی او آمد و یزید مجبور شد اصلا تکذیب بکند ، بگوید اصلا من راضی به این کار نبودم ، این کار را من نکردم ، عبیدالله زیاد از پیش خود کرد . آخرین پیش بینی امام حسین ( ع ) این بود : یزید میمیرد . یزید آن دو سه سال بعد را با یک نکبتی حکومت میکند و بعد میمیرد . پسرش معاویه بن معاویه این اوضاع را برای اینها تاسیس کرده بود ، بعد از چهل روز رفت بالای منبر و گفت ایها الناس ! جد من معاویه با علی بن ابی طالب جنگید و حق با علی بود نه با جد من ، پدرم یزید با حسین بن علی جنگید و حق با حسین بود نه با پدرم ، و من از این پدر بیزاری میجویم . من خودم را شایسته خلافت نمیدانم و برای اینکه مثل گناهانی که جد و پدرم مرتکب شدند ، مرتکب نشوم ، اعلان میکنم که از خلافت کناره گیری میکنم . کنار رفت . این نیروی حسین بن علی ( ع ) بود ، نیروی حقیقت بود . در دوست و دشمن اثر گذاشت . امام صادق ( ع ) فرمود : « رحم الله عمی العباس لقد آثر و ابلی بلاء حسنا ». فرمود : " خدا رحمت کند عموی ما عباس را ، عجب نیکو امتحان داد ، ایثار کرد و حداکثر آزمایش را انجام داد . برای عموی ما عباس مقامی در نزد خداوند است که تمام شهیدان غبطه مقام او را میبرند . " اینقدر جوانمردی ، اینقدر خلوص نیت ، اینقدر فداکاری ! ما تنها از ناحیه پیکر عمل نگاه میکنیم ، به روح عمل نگاه نمیکنیم تا ببینیم چقدراهمیت دارد .
شب عاشورا است . عباس در خدمت اباعبدالله علیه السلام نشسته است . در همان وقت یکی از سران دشمن میآید ، فریاد میزند عباس بن علی و برادرانش را بگویید بیایند . عباس میشنود ولی مثل اینکه ابدا نشنیده است ، اعتنا نمیکند . آنچنان در حضور حسین بن علی مودب است که آقا به او فرمود جوابش را بده هر چند فاسق است . میآید میبیند شمر بن ذی الجوشن است . روی یک علاقه خویشاوندی دور که از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از یک قبیلهاند ، وقتی که از کوفه آمده است به خیال خودش امان نامهای برای ابوالفضل و برادران مادری او آورده است . به خیال خودش خدمتی کرده است . تا حرف خودش را گفت ، عباس ( ع ) پرخاش مردانهای به او کرد ، فرمود : خدا تو را و آن کسی که این امان نامه را به دست تو داده است ، لعنت کند . تو مرا چه شناختهای ؟ درباره من چه فکر کردهای ؟ تو خیال کردهای من آدمی هستم که برای حفظ جان خودم ، امامم ، برادرم حسین بن علی
علیه السلام را اینجا بگذارم و بیایم دنبال تو ؟ آن دامنی که ما در آن بزرگ شدهایم و آن پستانی که از آن شیر خوردهایم ، اینطور ما را تربیت نکرده است . جناب ام البنین همسر علی علیه السلام چهار پسر از علی دارد . مورخین نوشتهاند علی ( ع ) مخصوصا به برادرش عقیل توصیه میکند که زنی برای من انتخاب کن که « ولدتها الفحوله » ، از شجاعان زاده شده باشد ، از شجاعان ارث برده باشد . « لتلد لی ولدا شجاعا » میخواهم از او فرزند شجاع به دنیا بیاید . البته در متن تاریخ ندارد که علی ( ع ) گفته باشد هدف و منظور من چیست . اما آنها که به روشن بینی علی معترف و مومنند ، میگویند علی آن آخر کار را پیش بینی میکرد . عقیل ، ام البنین را انتخاب میکند ، به آقا عرض میکند که این زن از نوع همان زنی است که تو میخواهی . چهار پسر که ارشدشان وجود مقدس اباالفضل العباس است از این زن به دنیا میآیند . هر چهار پسر در کربلا در رکاب: » اباعبدالله حرکت میکنند و شهید میشوند . وقتی که نوبت بنیهاشم رسید ، اباالفضل که برادر ارشد بود ، به برادرانش گفت : برادرانم من دلم میخواهد شما قبل از من به میدان بروید ، چون میخواهم اجر شهادت برادر را ادراک کرده باشم . گفتند هر چه تو امر کنی . هر سه نفر شهید شدند ، بعد ابالفضل قیام کرد . این زن بزرگوار ( ام البنین ) که تا آنوقت زنده بود ولی در کربلا نبود ، شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست . در مدینه برایش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت حسین بن علی علیه السلام شهید شدند . برای این پسرها ندبه و گریه میکرد . گاهی سر راه عراق و گاهی در بقیع مینشست و ندبههای جانسوزی میکرد . زنها هم دور او جمع میشدند . مروان حکم که حاکم مدینه بود ، با آنهمه دشمنی و قساوت ، گاهی به آنجا میآمد و میایستاد و میگریست . از جمله ندبههایش اینست :
لا تدعونی ویک ام البنین
تذکرینی بلیوث العرین
کانت بنون لی ادعی بهم
والیوم اصبحت و لامن بنین
" ای زنان ، من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این مرا با لقب ام البنین نخوانید . چون ام البنین یعنی مادر پسران ، مادر شیر پسران . دیگر مرا به این اسم نخوانید . شما وقتی مرا به این اسم میخوانید ، به یاد فرزندان شجاعم میافتم و دلم آتش میگیرد . زمانی من ام البنین بودم ولی اکنون ام البنین و مادر پسران ذی لبد انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید ویلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمد لو کان سیفک فی یدیک لمادنی منه احد. میگوید : " ای چشمی که در کربلا بودی و آن منظرهای را که عباس من ( شیر بچه من ) حمله میکرد ، میدیدی و دیدهای ! ای مردمی که آنجا حاضر بودهاید ! برای من داستان نقل کردهاند ، نمیدانم این داستان راست است یا نه ؟ انبئت ان ابنی اصیب براسه مقطوع ید ، یک خبر خیلی جانگداز به من دادهاند ، نمیدانم راست است یا نه ؟ به من گفتهاند که اولا دستهای پسرت بریده شد . بعد در حالی که فرزند تو دست در بدن نداشت یک مرد لعین
ناکس آمد و عمودی آهنین بر فرق او زد .
ویلی علی شبلی امال براسه ضرب العمد
. وای بر من ، وای بر من که میگویند بر سر شیر بچهام عمود آهنین فرود آمد . " بعد میگوید : " عباس جانم ! فرزند عزیزم ! من خودم میدانم که اگر دست در بدن داشتی هیچکس جرات نزدیک شدن به تو را نمیکرد " . و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
حماسه حسینی جلد دوم
- ۹۳/۰۶/۲۹