لا به شرط - به شرط لا - به شرط شیء
شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۴۱ ب.ظ
منظور از «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط»، در منطق و فلسفه چیست؟
ابتدا به مثالی ساده برای این سه گروه توجه فرمایید:
ارتباط روز و خورشید «بشرط شیء» است یعنی روز به شرطی محقق خواهد شد که خورشید وجود داشته باشد.
ارتباط شب و خورشید «بشرط لا» است یعنی شب به شرطی محقق خواهد شد که خورشید وجود نداشته باشد.
ارتباط شب و ماه «لا بشرط» است یعنی شب بودن مشروط به وجود یا فقدان ماه نیست و در شب میتواند ماه باشد و میتواند نباشد.
توضیح بیشتر آنکه «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط»، اعتبارات ذهنی متفاوتی است که هنگام بررسی یک مفهوم در نظر گرفته میشود. این اصطلاح در کلمات حکما، معمولاً در دو جا بیشتر به چشم میخورد:
1. در بحث اعتبارات ماهیت، در مقام تبیین اینکه ماهیات را به چه لحاظهایی میتوان اعتبار کرد، از این اصطلاح سخن به میان میآید. در نتیجه، تفاوت ماهیت «بشرط لا» از «لا بشرط»، تفاوت میان لحاظ «لا بشرط قسمی» و «لا بشرط مقسمی» و مراد از کلی طبیعی و ماهیت مهمله روشن میشود.
2. در مقام بیان تفاوت جنس و فصل با ماده و صورت و رابطه آنها نیز این اصطلاح به کار گرفته میشود و گفته میشود جنس همان ماده است که نسبت به حمل «لابشرط» است، و ماده همان جنس است ولی بشرط لای از حمل است. همچنین فصل همان صورت است که «لا بشرط» از حمل است و صورت همان فصل است ولی بشرط لای از حمل میباشد. البته تعبیر «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط» منحصر در این موارد نیست و در بحثهای مختلف در فلسفه، عرفان، منطق، اصول فقه و مباحث دیگر کاربرد دارد.
ارتباط روز و خورشید «بشرط شیء» است یعنی روز به شرطی محقق خواهد شد که خورشید وجود داشته باشد.
ارتباط شب و خورشید «بشرط لا» است یعنی شب به شرطی محقق خواهد شد که خورشید وجود نداشته باشد.
ارتباط شب و ماه «لا بشرط» است یعنی شب بودن مشروط به وجود یا فقدان ماه نیست و در شب میتواند ماه باشد و میتواند نباشد.
توضیح بیشتر آنکه «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط»، اعتبارات ذهنی متفاوتی است که هنگام بررسی یک مفهوم در نظر گرفته میشود. این اصطلاح در کلمات حکما، معمولاً در دو جا بیشتر به چشم میخورد:
1. در بحث اعتبارات ماهیت، در مقام تبیین اینکه ماهیات را به چه لحاظهایی میتوان اعتبار کرد، از این اصطلاح سخن به میان میآید. در نتیجه، تفاوت ماهیت «بشرط لا» از «لا بشرط»، تفاوت میان لحاظ «لا بشرط قسمی» و «لا بشرط مقسمی» و مراد از کلی طبیعی و ماهیت مهمله روشن میشود.
2. در مقام بیان تفاوت جنس و فصل با ماده و صورت و رابطه آنها نیز این اصطلاح به کار گرفته میشود و گفته میشود جنس همان ماده است که نسبت به حمل «لابشرط» است، و ماده همان جنس است ولی بشرط لای از حمل است. همچنین فصل همان صورت است که «لا بشرط» از حمل است و صورت همان فصل است ولی بشرط لای از حمل میباشد. البته تعبیر «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط» منحصر در این موارد نیست و در بحثهای مختلف در فلسفه، عرفان، منطق، اصول فقه و مباحث دیگر کاربرد دارد.
پاسخ تفصیلی
«بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط»، اعتبارات ذهنی متفاوتی است که هنگام لحاظ یک مفهوم در نظر گرفته میشود. «بشرط شیء»، یعنی هنگام لحاظ یک مفهوم باید آنرا مقارن با شیء دیگر در نظر گرفت. «بشرط لا» به این معنا است که باید آن مفهوم را بدون آن شیء دیگر لحاظ کرد. «لا بشرط»، یعنی یک مفهوم را بدون اینکه مقارن با چیزی یا جدای از چیزی لحاظ کنیم، در نظر بگیریم. در این صورت امکان انضمام این مفهوم با شیء دیگر وجود دارد و در این هنگام که مفهوم دیگری ضمیمه شده با لحاظ لا بشرطیت تنافی ندارد؛ زیرا هر چند با مفهوم دیگری منضم شده است، اما شرط نشده است که مقارن با آن شیء باشد؛ بلکه همانگونه که با انضمام به مفهوم دیگر در نظر گرفته شده، میتواند بدون لحاظ او و جداگانه نیز تصور شود. این اصطلاح در کلمات حکما، معمولاً در دو جا بیشتر به چشم میخورد:
- در بحث اعتبارات ماهیت، در مقام تبیین اینکه ماهیات را به چه لحاظهایی میتوان اعتبار کرد، از این اصطلاح سخن به میان میآید. در نتیجه این بحث، تفاوت ماهیت «بشرط لا» از «لا بشرط»، تفاوت میان لحاظ «لا بشرط قسمی» و «لا بشرط مقسمی» و مراد از کلی طبیعی و ماهیت مهمله روشن میشود.
- در مقام بیان تفاوت جنس و فصل با ماده و صورت و رابطه آنها این اصطلاح به کار گرفته میشود و گفته میشود؛ جنس همان ماده است که نسبت به حمل لا بشرط است، و ماده همان جنس است، ولی بشرط لای از حمل است. همچنین فصل همان صورت است که لا بشرط از حمل است و صورت همان فصل است، ولی بشرط لای از حمل میباشد.
اکنون به توضیح این اصطلاح در هر دو موضع میپردازیم.
اعتبارات ماهیت
ماهیت را وقتی نسبت به چیزی خارج از ذات آن در نظر میگیریم سه اعتبار متفاوت دارد؛ یعنی با سه لحاظ میتوان آنرا اعتبار نمود.
اعتبارات ماهیت
ماهیت را وقتی نسبت به چیزی خارج از ذات آن در نظر میگیریم سه اعتبار متفاوت دارد؛ یعنی با سه لحاظ میتوان آنرا اعتبار نمود.
- ۱. گاهی ماهیت را با توجه به اینکه باید مقارن با آن شیء خارج از ذاتش باشد، در نظر میگیریم که در این صورت ماهیت «بشرط شیء» خواهد شد. به عنوان نمونه وقتی که ماهیت موجود در ضمن زید را در نظر میگیریم این ماهیت باید همراه با خصوصیات زید در نظر گرفته شود تا ماهیت انسان موجود در ضمن زید باشد و بر آن صادق باشد، پس در این صورت ماهیت مشروط به مقارنت با خصوصیات زید است.
- ۲. گاهی ماهیت را به گونهای در نظر میگیریم که نباید هیچ چیزی مقارن آن باشد که در این صورت ماهیت «بشرط لا» میشود. مثلًا وقتی میخواهیم ماهیت انسان را با قطع نظر از همه خصوصیات خارج از ذاتش در نظر بگیریم آن وقت است که میگوییم «الماهیة من حیث هی لیست الا هی»، یعنی ماهیت در ذات خودش جز خودش نیست؛ نه موجود است نه معدوم است، نه جزئی است نه کلی است و نه هیچ چیز دیگری! پس در این صورت ماهیت مشروط به مقارن نبودن با هر چیزی است.[1]
- ۳. زمانی ماهیت را در نظر میگیریم بدون اینکه مشروط به مقارنت با چیزی باشد، یا اینکه مشروط به مقارن نبودن با چیزی باشد، بلکه آنرا به صورت مطلق در نظر میگیریم که در این صورت ماهیت «لا بشرط» میشود؛ یعنی نه مشروط به وجود چیزی است، نه مشروط به عدم چیزی.[2]
چند نکته
- این تقسیم بندی انحصاری است؛ یعنی اعتبارات ماهیت عقلا نمیتواند، بیش از این سه قسم داشته باشد.[3]
- هر کدام از این سه قسم از اقسام ماهیت زیر مجموعه ماهیتی هستند به نام ماهیت «لا بشرط مقسمی»، که این ماهیت «لا بشرط مقسمی» در هر سه نوع از انواع ماهیت وجود دارد، و تفاوت آن با «لا بشرط قسمی» که نوع سوم از اعتبارات ماهیت بود، این است که در ماهیت قسمی مشروط نبودن ماهیت به مقارنت و عدم مقارنت لحاظ شده است، ولی در ماهیت «لا بشرط مقسمی» همین مقدار هم لحاظ نشده است.
البته، برخی از محققان قائلاند که آنچه به عنوان مقسم برای انواع اعتبارات ماهیت قرار میگیرد، همان قسم سوم است. به عبارت دقیقتر ماهیت دارای دو لحاظ «بشرط لا» و «بشرط شیء» است که هر دوی آنها از اقسام اعتبار دیگری از ماهیت یعنی ماهیت لا بشرطی هستند.[4]
فرق میان جنس و فصل با ماده و صورت
همانگونه که بیان شد؛ حکما تعبیر «لا بشرط» و «بشرط لا» را در مورد دیگرى نیز به کار مىبرند و آن در مقام فرق بین مفهوم جنس و فصل و مفهوم ماده و صورت است. توضیح آنکه؛ هرگاه موجود خارجى مرکب از ماده و صورت باشد از هر یک از آنها مفهومى گرفته مىشود که ممکن است عیناً جنس و فصل آن ماهیت را تشکیل دهند، با این تفاوت که اگر آن مفهومها را به عنوان جنس و فصل در نظر بگیریم قابل حمل بر یکدیگرند، ولى اگر آنها را حاکى از ماده و صورت قرار دهیم، قابل حمل بر یکدیگر نیستند، چنانکه هیچکدام از روح و بدن قابل حمل بر یکدیگر نیست. در چنین مقامى مىگویند فرق بین مفهوم جنس و فصل با مفهوم ماده و صورت این است که جنس و فصل «لا بشرط» ، ولى ماده و صورت «بشرط لا» هستند.[5]
مثلاً وقتی مفهوم حیوان را به عنوان جزئی از مرکب اتحادی انسان موجود در خارج در نظر میگیریم؛ میبینیم که این مفهوم نسبت به مفهوم ناطق که جزء دیگری از این مرکب است به شرط لای از حمل است و این در صورتی است که حیوان را ماده قابل، و ناطق را صورت محصل آن در نظر بگیریم؛ لذا نمیتوان این جزء از مرکب را متحد با جزء دیگر خواند و گفت ماده، صورت است.[6]
حال اگر این دو مفهوم را به عنوان جنس و فصل ماهیت انسان در نظر بگیریم؛ خواهیم دید که نسبت به حمل شدن بر یکدیگر «لا بشرط» خواهند شد؛ یعنی مثلاً اگر مفهوم حیوان (که به عنوان جزئی از مفهوم انسان است) را به صورت جنسی یعنی امر مبهمی که میتواند در ضمن انسان یا اسب یا چیز دیگر تحقق یابد در نظر بگیریم، نسبت به جزء دیگر مفهوم انسان یعنی نسبت به مفهوم ناطق لا بشرط از حمل است؛ یعنی میتوان بر او حمل کرد و گفت ناطق حیوان است. چنانکه مفهوم ناطق را اگر به صورت مفهوم فصل در نظر بگیریم، یعنی مفهومی که تحقق بخش و فعلیت دهنده مفهوم مبهم جنس(حیوان) است، بر او میتوان حمل کرد و میتوان گفت: حیوان، ناطق است.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که تعبیر «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط» منحصر در این موارد نیست و در بحثهای مختلف در فلسفه، عرفان، منطق، اصول فقه و مباحث دیگر مشاهده میشود؛ اما جهت اختصار از توضیح آنها خودداری میکنیم. البته با توجه به توضیحی که در ابتدای بحث مطرح شد، میتوان مراد از این تعابیر را نیز مشخص نمود.
فرق میان جنس و فصل با ماده و صورت
همانگونه که بیان شد؛ حکما تعبیر «لا بشرط» و «بشرط لا» را در مورد دیگرى نیز به کار مىبرند و آن در مقام فرق بین مفهوم جنس و فصل و مفهوم ماده و صورت است. توضیح آنکه؛ هرگاه موجود خارجى مرکب از ماده و صورت باشد از هر یک از آنها مفهومى گرفته مىشود که ممکن است عیناً جنس و فصل آن ماهیت را تشکیل دهند، با این تفاوت که اگر آن مفهومها را به عنوان جنس و فصل در نظر بگیریم قابل حمل بر یکدیگرند، ولى اگر آنها را حاکى از ماده و صورت قرار دهیم، قابل حمل بر یکدیگر نیستند، چنانکه هیچکدام از روح و بدن قابل حمل بر یکدیگر نیست. در چنین مقامى مىگویند فرق بین مفهوم جنس و فصل با مفهوم ماده و صورت این است که جنس و فصل «لا بشرط» ، ولى ماده و صورت «بشرط لا» هستند.[5]
مثلاً وقتی مفهوم حیوان را به عنوان جزئی از مرکب اتحادی انسان موجود در خارج در نظر میگیریم؛ میبینیم که این مفهوم نسبت به مفهوم ناطق که جزء دیگری از این مرکب است به شرط لای از حمل است و این در صورتی است که حیوان را ماده قابل، و ناطق را صورت محصل آن در نظر بگیریم؛ لذا نمیتوان این جزء از مرکب را متحد با جزء دیگر خواند و گفت ماده، صورت است.[6]
حال اگر این دو مفهوم را به عنوان جنس و فصل ماهیت انسان در نظر بگیریم؛ خواهیم دید که نسبت به حمل شدن بر یکدیگر «لا بشرط» خواهند شد؛ یعنی مثلاً اگر مفهوم حیوان (که به عنوان جزئی از مفهوم انسان است) را به صورت جنسی یعنی امر مبهمی که میتواند در ضمن انسان یا اسب یا چیز دیگر تحقق یابد در نظر بگیریم، نسبت به جزء دیگر مفهوم انسان یعنی نسبت به مفهوم ناطق لا بشرط از حمل است؛ یعنی میتوان بر او حمل کرد و گفت ناطق حیوان است. چنانکه مفهوم ناطق را اگر به صورت مفهوم فصل در نظر بگیریم، یعنی مفهومی که تحقق بخش و فعلیت دهنده مفهوم مبهم جنس(حیوان) است، بر او میتوان حمل کرد و میتوان گفت: حیوان، ناطق است.
در پایان ذکر این نکته ضروری است که تعبیر «بشرط شیء»، «بشرط لا» و «لا بشرط» منحصر در این موارد نیست و در بحثهای مختلف در فلسفه، عرفان، منطق، اصول فقه و مباحث دیگر مشاهده میشود؛ اما جهت اختصار از توضیح آنها خودداری میکنیم. البته با توجه به توضیحی که در ابتدای بحث مطرح شد، میتوان مراد از این تعابیر را نیز مشخص نمود.
[1]. منظور از ماهیت بشرط لا در مباحث ماهیت همین معنایی است که ذکر شد، ولی برای ماهیت بشرط لا معنای دیگری هم ذکر شده است که در ادامه به آن اشاره خواهد شد.
[2]. طباطبایی، سید محمدحسین، نهایة الحکمة، ص 73 و 74، قم، موسسه نشر اسلامی.
[3]. همان.
[4]. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج 1، ص 282، تهران، سازمان تبیلغات اسلامی، 1366ش.
[5]. همان، ج 1، ص 283.
[6]. البته باید توجه داشت که معنای بشرط لا در اینجا غیر از آن چیزی است که در اعتبارات ماهیت به عنوان قسم دوم گفته شد؛ زیرا اعتبار بشرط لا در این بحث، به این معنا است که باید ماهیت را به تنهایی در نظر گرفت به گونهای که اگر چیزی مقارن آن باشد خارج از ذات او خواهد بود. نهایة الحکمة، ص 73؛ صدر المتألهین، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج 7، ص 17، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ سوم، 1981م.
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa42699
*****************************سعی می کنم در قالب یک مثال این دو مفهوم را توضیح دهم . فرض کنید دوست شما از شما دعوت می کند تا به میهمانی او بروید شما می گوئید(به شرطی می آیم که سعید نباشد) زیرا شما با سعید قهر هستید پس رفتن شما به آن میهمانی متوقف است بر نیامدن سعید این همان شرط لا است اما اگر در پی دعوت دوستتان هیچ شرطی نمی گذاشتید یعنی اصلا از آمدن یا نیامدن سعید صحبت نمی کردید این لا به شرط است البته این نکته را توجه داشته باشید که گاهی ممکن است امری نسبت به امر دیگری بشرط لا باشد اما نسبت به امر ثالثی لا بشرط باشد مانند همان مثال بالا که رفتن شما به میهمانی به شرط لا(آمدن سعید است) اما مثلا نسبت به آمدن دوست دیگرتان حسن لا بشرط است قسم دیگری هم وجود دارد که بشرط شی است مثلا بگویند اگر امیر بیاید من هم می آیم پس معلق کردن امری به شرط عدم تحقق امر دیگر را بشرط لا می گویم و عدم تعلیق آنرا لا بشرط و معلق کردن امری را بشرط تحقق امر دیگر را بشرط شی می گوییم.
******************
اقسام ماهیت بشرط لا
ماهیت بشرط لا را میتوان دو گونه تصور نمود[2] که هر یک از این دو گونه نیز خود در نفس الأمر و واقعِ ماهیت بشرط لا ریشه دارند و فروضی ساختگی نیستند و هر یک در یکی از مباحث مهم فلسفی کاربرد دارند. این دو گونه لحاظ از ماهیت بشرط لا به این شرح است:
1) بگونهای که برخی از چیزها، نه داخل ماهیت (به عنوان مقوّم و ذاتیِ آن) در نظر گرفته شود و نه عین آن (به عنوان ذات آن). به عبارت دیگر، برخی از آنچه که در کنار آن تصور میشود، به عنوانِ جزء ذات و کلِ ذات آن ماهیت محسوب نشود و اگر قرار باشد چیزی به آن منضم شود، زائد و عارض بر ماهیت و مقترن به آن محسوب شود نه متحد با ماهیت و عین ذات آن[3] که در این صورت گفته میشود ترکیب آن دو (به اصطلاحْ) ترکیبی انضمامی است نه اتحادی. این لحاظ از ماهیت بشرط لا، در صورتی ممکن است که ماهیت مزبور، به عنوان ماهیتی کامل در نظر گرفته شود؛ بگونهای که برای تکمیل ذاتش نیازمند ماهیت دیگری نباشد.[4] در این صورت، میتوان فرض کرد که ماهیتِ بشرط لا، در مقارنت با ماهیتی دیگر، یک ماهیتِ مرکَّب را پدید بیاورند اما در این فرض، این دو ماهیتْ دو جزءِ متمایز و مستقلِ آن ماهیتِ مرکَّب محسوب میشوند ولذا بر یکدیگر قابل حمل نیستند؛[5] زیرا برای حملِ دو ماهیت بر یکدیگر، اتحاد ماهوی و ذاتی لازم است و این دو ماهیت، بصورتی تصور میشوند که دو ماهیتِ جدا از یکدیگر (دارای دو ذات مختلف) هستند.
مثال این لحاظ از ماهیت بشرط لا، دو ماهیتِ خارجیِ "ماده" و "صورت" هستند که در مجموعْ جسم را پدید میآورند؛ زیرا هریک از این دو، از نظر ماهوی، ماهیتی کامل بوده، با ترکیب با دیگری ذاتِ خود را تکمیل نمیکنند و هر یک خارج از ذات دیگری و زائد بر دیگری محسوب میشوند. به دیگر بیان، باید گفت که ماده و صورت دو ماهیتِ کاملاند و هر ماهیتِ دیگری همراه با آنها در نظر گرفته شود، داخل در محدوده ذات و مقوماتشان نخواهد بود ولذا زائد و عارض بر آنهاست.[6] بدین ترتیب، ماده و صورت، دو ماهیتِ بشرطِ لا هستند که دو جزء جدا و مستقلِ جسم، محسوب میشوند و به همین دلیل، بر یکدیگر قابل حمل نیستند؛ یعنی نمیتوان گفت که ماده، صورت است یا برعکس. از این روست که بیشترِ فلاسفه، ترکیبِ جسم از ماده و صورت را ترکیب انضمامی (یعنی ترکیبی که در آن، هریک از اجزاء، وجود متمایز و قابل تشخیصی از یکدیگر دارند) میدانند نه ترکیب اتحادی.
با توجه به توضیحات مزبور، تفاوت ماهیت لابشرط و بشرط لا به خوبی آشکار میشود: ماهیت بشرط لا، ماهیتی کامل است که نیازی به تکمیل ندارد ولذا محدوده ذاتش، نسبت به هر چیز دیگری بسته است؛ اما ماهیتِ لابشرط، ماهیتی است که در آن، امورِ دیگر در نظر گرفته نمیشوند که این فرض، خودْ شاملِ وضعیتی است که ماهیتْ کامل نبوده، برای تکمیل خود نیازمندِ ماهیت دیگری است که در محدوده ذات آن وارد شده، یکی از مقومات آن را تشکیل دهد.[7]
2) بگونهای که نه تنها برخی از چیزها داخل در محدودهٔ ذاتِ ماهیت تصور نشود، بلکه ماهیت، حتی از اقتران با آن امور نیز مبرا باشد و آن امور به عنوان عارض و مقارنِ آن نیز لحاظ نشود.[8] در این صورت، یک ماهیت صِرف خواهیم داشت. چنین ماهیتی وجود خارجی نخواهد داشت؛ زیرا ماهیتی که با امور دیگر مقارن نیست، با وجود نیز همراه نخواهد بود؛ در حالی که میدانیم موجودیت و تحقق هر چیزی به وجود است ولذا ماهیتِ مزبور که با وجود همراه نیست، موجود خارجی نخواهد بود.[9] حتی در این صورت، ماهیتْ در ذهن نیز موجود نخواهد بود؛[10] زیرا وجود در ذهن نیز متوقف بر اقتران ماهیت با وجود ذهنی است و چون همه اقترانات از "ماهیت بشرط لا" نفی میشود، چنین موجودیتی نیز نخواهد داشت. مگر اینکه ماهیت مزبور، مطلقا بشرط لا نباشد و تنها نسبت به عوارض و اقترانات خارجی بشرط لا باشد که در این صورت میتوان برای آن در ذهنْ موجودیتی فرض نمود.[11]
برخی از فیلسوفان عقیده دارند که این گونه از ماهیت بشرط لا، همان "مُثُلِ افلاطونی" است ولذا نظریهٔ "مُثُلِ افلاطونی" را متضمن اعتقاد به وجودِ چنین ماهیتی میدانند.[12] نظریهٔ مثل، چنین میگوید که هریک از ماهیات (مانند انسان، گاو، درخت و...) در عالَمی فراتر از عالم مادی نمونهای دارند که این نمونهٔ ماورایی، ماهیتی صرف است و با هیچ چیزِ دیگری (حتی با اموری که به آن ماهیت در عالمِ ماده، تشخّص میدهند نظیر شکل و رنگ و اندازه و دیگر کیفیتها و خصوصیات) همراه نیست. البته اگر این نظریه، به همین نحو تقریر شود، مُثُل افلاطونی را باید اموری محال و ناموجود و این نظریه را نظریهای باطل دانست؛ زیرا همانطور که گذشت ماهیتی که با هیچ چیز دیگر مقارن نباشد، با وجود نیز همراه نخواهد بود و در نتیجهْ موجود نخواهد بود.[13] اما ملاصدرا این نظریه را بهگونهای وجودی تفسیر نموده و آن را تصحیح و اثبات کرده است. به عبارت دیگر ملاصدرا مُثُل را وجودهای بحتی (و نه ماهیات بحت) دانسته است که هریک، در عالم مادی نوعی از انواع موجودات محسوب میشوند.
منظور از ماهیت بشرط لا در مباحثِ ماهیت (در بحث اعتبارات سهگانه ماهیت که بشرط لا در برابر بشرط شیء و لابشرط مطرح میشود) همین نوع از بشرط لا (یعنی ماهیتی که از اقتران با هر چیز دیگر حتی وجود، مبرا باشد) است.[14]
برخی با توجه به اینکه چنین "ماهیت بشرط لا"یی موجود نیست، چنین اشکال کردهاند که چگونه ذهن چنین ماهیتی را لحاظ میکند و در نظر میگیرد. زیرا ذهن، اعتبارات سه گانه ماهیت را به عنوان اعتبارات ساختگی و جعلی در نظر نمیگیرد و آنها را از پیش خود نمیسازد؛ بلکه برای آنها نفس الأمر قائل است و آن اعتبارات را از نفس الأمر و واقعِ ماهیت انتزاع میکند. از این رو، این پرسش پیش میآید که اگر آن نوع از ماهیت بشرط لا نه در عالَمِ خارج و نه در عالَمِ ذهن موجود نیست، ذهن این اعتبار از ماهیت را از چه واقعیت و نفس الأمری اخذ میکند. این شبهه نظیر شبهه معدوم مطلق در فلسفه است که آن نیز نه در ذهن و نه در خارج موجود نیست و لذا در وجود نفس الأمری برای آن شک میشود. پاسخ این شبهه در مباحث مربوط به نفس الأمر و وجود ذهنی در فلسفه به تفصیل آمده است که به همان نحو، مسأله مربوط به این گونه از ماهیت بشرط لا نیز حل میشود.[15]
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=32201
- ۹۴/۰۲/۰۵