شخصیت-کرامت نفس
نتایج کرامت و یا حقارت شخصیت
1- آزاد شدن از دنیا و یا اسارت در چنگال آن
اساسىترین ویژگى برخاسته از کرامت نفس ، آزاد شدن از دنیاست که رهایى از همه مصائب است . دنیا در چشم انسان صاحب کرامت کوچک و حقیر است ، پس به آن دل نمىبندد وانسان حقیر است که به سبب حقارت خویش دنیا را بزرگ مىشمارد و خود را اسیر آن مىسازد . انسان به میزانى که خرد مىشود، دنیا برایش بزرگ مى نماید و به میزانى که بزرگ مىشود، دنیا کوچک مىنماید . از امام باقر (ع) نقل شده است که :
«فمن کرمت علیه نفسه صغرت الدنیا فى عینه و من هانت علیه نفسه کبرت الدنیا فى عینه.» 50
هر کس از کرامت نفس برخوردار باشد، دنیا در چشمش کوچک است و هر کس نفسش خوار باشد، دنیا در چشمش بزرگ است .
و نیز از زینالعابدین (ع) روایت شده است :
«من کرمت علیه نفسه هانت علیه الدنیا.» 51
کسى که از کرامت نفس برخوردار است ، دنیا نزد او حقیر و ناچیز است .
2- نفاق و دو رویى
مسأله نفاق از پیچیدهترین و عمدهترین مسائل اجتماعى - سیاسى جامعه اسلامى است . چنانکه با به حاکمیت رسیدن اسلام و تحقق مدینه نبوى سیر نزول آیات مربوط به نفاق و منافقین شدت گرفت . قرآن کریم بر این مسأله تأکید شگفتى دارد 52 و در سیر تاریخ هر چه بشر جلو آمده است ، نفاقش پیچیدهتر گردیده و قدرتش بر تصنع افزایش یافته است . اینکه انسان به گونهاى فکر کند و به گونه دیگرى خود را بنمایاند، ریشه در حقارت نفس او دارد. اینکه عواطف انسان در یک جهت باشد و ظهور احساساتش در جهت مقابل آن از رو و ریاست وناشى از ذلت نفس او. اینکه باور انسان به امورى باشد و تظاهر گفتار و رفتار او در خلاف آن، به سبب پستى او در نفس خویش است . این حقیقت بلند در کلام امام بیان (ع) چنین آمده است :
«نفاق المرء من ذل یجده فى نفسه.» 53
نفاق و دورویى انسان ، ناشى از حقارت و ذلتى است که فرد در وجود خود احساس مىکند.
3- فضائل و رذائل اخلاقى
از تبعات روشن کرامت و حقارت، شکلگیرى فضائل و رذائل در اخلاق فردى و اجتماعى است از مردمى که حقیر شده باشند و شرافتهایشان لگدمان شده باشد، نمىتوان انتظار رفتارى شرافتمندانه داشت. انسانى که کرامت وجودیش رشد مىیابد و شخصیت و شرافت معنوى مىیابد ، بر اداره خویش توانا مىشود، از همین روست که امیرمؤمنان (ع) فرمود:
«من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهوته.» 54
کسانى که شخصیت و شرافت معنوى دارند، شهوات و تمایلات نفسانى در نظر آنها پست و کوچک است .
جامعهاى که کرامت یابد، عزت مى یابد و تن به امور ذلت بخش و تباه کننده نمىدهد:
«من شرفت نفسه نزهها عن ذلة المطالب .» 55
آنان که شرافت نفسانى دارند و خویشتن را به خواهشهاى پست آلوده نمىکنند. آنها خود را بالاتر از آن مىدانند که با نافرمانى حق، کرامت خود را بشکنند:
«من کرمت علیه نفسه لم یهنها بالمعصیة.» 56
آنان که کرامت نفس دارند هرگز با ارتکاب گناه آن را پست و موهون نمىکنند.
تأکیدى که در سیره نبوى بر کرامت وجود دارد به همین منظور است و اگر افراد استخفاف شوند، تحقیر شوند، مورد اهانت قرار گیرند، ناهنجارترین رفتار نیز از آنان دور نیست:
«من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره.» 57
کسانى که نفسشان پست و خوار باشد، به خیرشان امیدى نداشته باش.
از انسانهاى پست، انتظار خیر و صلاح نمىرود، که از پست، پستى خیزد و از تحقیر شده، بدى، که امام هادى (ع) فرمود:
«من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره.» 58
انسانى که نفسش خوار شود، از شر او ایمن مباش.
به سبب همین پیامدهاست که در منطق نبوى آن قدر بر کرامت افراد تأکید شده است . حتى خودبینى و خود خواهى و تکبر که سرآغاز تباهیهاى فردى و اجتماعى است، معلول حقارت نفس است . امام صادق (ع) فرمود: .
«ما من احد یتیه الا من ذلة یجدها فى نفسه.» 59
هیچکس به خوى (ناپسند) تکبر مبتلا نمىشود مگر به سبب خوارى و ذلتى که در درون خود احساس مىکند.
آن که جامه بزرگى بر تن خویش مىکند و با مردم از سر تکبر برخورد مىکند، حقیرى است که بر حقارت خویش مى افزاید. پیشواى صادق (ع) فرمود:
«الکبر رداء الله، فمن نازع الله عز و جل رداءهلم یزده الله الا سفالا.»60
کبر و بزرگى جامهاى است که مخصوص خداوند (بى نیاز و شایسته ذات مقدس (اوست) و کسى که با او در این صفت به معارضه برخیزد (و به مردم بزرگى بفروشد) خداوند جز پستى و حقارت چیزى بر او نمىافزاید.
همه جباران و ستمگران و متکبران ، به سبب ذلت نفس خویش به استبداد و ستم و بزرگ مدارى دست مىزنند، که حقیر خواهان ظلم است و دنى خواهان فساد و ذلیل خواهان بزرگى.
«ما من رجل تکبر أو تجبر الا لذلةٍ وجدها فى نفسه.» 61
هیچ انسانى دچار تکبر یا ستمگرى و خشونت نمىشود مگر به سبب پستى و حقارتى که در نفس خویش احساس مىکند.
سیره نبوى، مصطفى دلشاد تهرانى
منبع : آوینی
گرد آوری: گروه دین و اندیشه سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/Religion_Thoughts.html
50- جامع الاخبار، ص 127.
51- تحف العقول ، ص 201.
52- ر.ک: قرآن، احزاب /1و73، نساء /138، 142، 145، منافقون /1، توبه /67 - 68.
53- غررالحکم ، ج 2، ص 298.
54- همان، ص 213؛ سفینة البحار، ج 1، ص 726.
55- غررالحکم ، ج 2، ص 203.
56- همان، ص 210.
57- همان، ص 237.
58- تحف العقول ، ص 362.
59- الکافى، ج 2، ص 312.
60- همان، ص 309.
61- همان، ص 312.
- ۹۴/۱۱/۰۴