قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ»
اگر رحم وخویشاوند محتاج است به دیگران نده.
(منلایحضرهالفقیه، ج2، ص68)
- ۰ نظر
- ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۵
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «لَا صَدَقَةَ وَ ذُو رَحِمٍ مُحْتَاجٌ»
اگر رحم وخویشاوند محتاج است به دیگران نده.
(منلایحضرهالفقیه، ج2، ص68)
«ولا بعث اللَّه رسولاً ولا نبیاً حتى یستکمل العقل»؛
خداى متعال هیچ پیغمبرى را در طول تاریخ به میان مردم نفرستاد، مگر بدین هدف و مقصود که خرد را در میان مردم کامل کند.
(الکافی، ثقة الإسلام کلینى ج 1 ص 12 ح 11؛ محاسن، احمدبن محمدبن خالد برقی: ج 1 ص 193 ح 11؛ مشکاة الانوار، علی بن حسن طبرسی: ص 251؛ بحار الانوار، علامه مجلسی: ج 1 ص 91 )
یکی از رفتارهای اجتماعی، دید و بازدید از خویشاوندان، همسایگان و بهطورکلی افراد دیگر جامعه است. این سر زدن و اطلاع از احوال همدیگر در اصطلاح شرع «صلة رحم» نام دارد. راههای مختلفی برای اجرای این رفتار اجتماعی و صلة رحم که رایجترین آنها مهمانی دادن و دعوت کردن از دوستان و آشنایان است. مهماننوازی و پذیرایی خوب و شایسته از مهمانان یکی از خصایل نیکو و ارزشمند دین اسلام شمرده میشود. اسلام پیروانش را به مهمانی دادن دعوت کرده و پاداشهای بزرگ و ارزندهای برای مهماننوازی تعیین کرده است. پیامبر اکرم(ص) ورود مهمان به خانه را هدیهای الهی میدانست و میفرمود:
إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیْراً أَهْدَى لَهُمْ هَدِیَّةً قَالُوا وَ مَا تِلْکَ الْهَدِیَّةُ قَالَ الضَّیْفُ یَنْزِلُ بِرِزْقِهِ وَ یَرْتَحِلُ بِذُنُوبِ أَهْلِ الْبَیْتِ»؛ هرگاه خداوند بخواهد خیر و خوبی به جمعیتی برساند، هدیهای به سوی آنان میفرستد. سؤال شد منظور از هدیه چیست؟ فرمودند آن هدیه، مهمان است که با روزی خود وارد میشود و هنگام رفتن، گناهان آن خانواده را به همراه میبرد! (نوری، 1407ق، ج 16، ص 258).
پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: «اگر کسی هزار درهم صرف سفره کند و مؤمنی از آن غذا بخورد اسراف نیست» (مجلسى، 1383، ص 66).
«هرکس مهمان را گرامى دارد گویا هفتاد پیامبر را گرامى داشته و هرکس درهمى به مهمان انفاق کند گویا یک میلیون دینار در راه خدا انفاق کرده است» (دیلمی، 1412ق، ص 138).
امام صادق(ع) میفرماید: «مَنْ أَطْعَمَ أَخَاهُ فِی اللَّهِ کَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ مَنْ أَطْعَمَ فِئَاماً[1] مِنَ النَّاسِ قُلْتُ وَ مَا الْفِئَامُ مِنَ النَّاسِ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ مِنَ النَّاسِ.»؛[2] کسی که برادرش را برای رضای خدا اطعام نماید، پاداشش برابر پاداش کسی است که صد هزار نفر از مردم را اطعام نموده است.
امیرالمومنین امام علی(ع) می فرماید: أَنَّ النَّوْمَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ صَلَاةِ الْعِشَاءِ یُورِثُ الْفَقْرَ وَ شَتَاتَ الْأَمْرِ (مستدرکالوسائل- جلد ۵ – ص ۱۱۰) خواب پیش از طلوع خورشید و نیز خواب قبل از نماز عشاء، باعث فقر و پریشانی امور می شود.
*********
امام سجاد(ع) می فرماید: لَا تَنَامَنَّ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ فَإِنِّی أَکْرَهُهَا لَکَ إِنَّ اللَّهَ یُقَسِّمُ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ أَرْزَاقَ الْعِبَادِ عَلَى أَیْدِینَا یُجْرِیهَا (وسائلالشیعة – جلد۶ – ص ۴۹۸) هرگز قبل از طلوع خورشید نخواب که من آن را برایت خوب نمی دانم، زیرا خدواند در آن وقت، روزی بندگانش را به دست ما تقسیم می کند.
امام صادق(ع) می فرماید: «نَوْمَة ُالغَداةِ مَشُومَةٌ، تَطْرُدُ الرِّزْقَ وَ تُصَفِّرُ اللَّوْنَ وَ تَقْبحُهُ وُ تُغَیِّرُهُ، وَ هُوَ نَومُ کُلِّ مَشُومٍ، اِنَّ اللهَ تَبارکَ وَ تَعالی یَقَسِّمُ الاَرْزاقَ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ اِلی طُلُوعِ الشَّمْسِ فَاِیّاکُمْ وَ تِلْکَ النَومَة َ».
خواب صبح و بین الطّلوعین ضررهای ذیل را دارد: خواب نَحْس و نامبارکی است؛ رزق را دور میکند؛ رنگ را زرد و زشت کرده و چهره را تغییر میدهد و آن خواب هر بدخویی است. به راستی که خداوند سبحان رزقهای بندگان را بین طلوع فجر [اوّل وقت نماز صبح] تا طلوع خورشید تقسیم میکند؛ پس از چنین خوابی جدّاً بپرهیزید.
فوائد بیداری بین الطلوعین و رابطه آن با رزق و روزی
قابل توجه است که کیفیت کار رسول اکرم «ص» به تدریج بود. ربا به تدریج از بین رفت. خمر به تدریج کنار گذاشته شد. در آیاتى که راجع به خمر است، این آیات در چهار مرحله مطرح مىشوند:
♦در یک مرحله ایماء و اشارهاى است به این نکته که مستى، رزق خوبى نیست:
«وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الْاعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرَاً وَ رِزْقَاً حَسَنَاً».
از میوههاى خرما و انگور، مستى و رزق خوبى براى شما قرار داده شده.» نحل، 67
♦مرحله بعد، محدودیّت است:
«لَا تَقْرَبُوا الصَّلَوةَ وَ انْتُمْ سُکَارَى».« در حال مستى، به نماز نزدیک نشوید و نماز نخوانید»نساء، 43
♦مرحله بعد، مقایسه است:
«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا اثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنّاسِ». « از تو درباره شراب و قمار مىپرسند، بگو در آن گناهى بزرگ و سودهایى براى مردم است.» بقره، 219.
♦مرحله نهایى، محدود کردن و تحریم کلى است:
«یَا ایُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا انَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْانْصَابُ وَ الْازْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشِّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ». « اى کسانى که ایمان آوردهاید! شراب و قمار و بتها و تیرهاى قرعه پلیدند و از عمل شیطان، پس از آنها دورى کنید. باشد که رستگار شوید.» مائده، 90
این حکم در این زمینه، خطاب به کسانى است که مؤمن هستند و هنگامى است که پایهها فراهم شدهاند.»
به مناسبت این بحث، حکایت لطیفی از سید مهدی بحرالعلوم،[6]؛ عالم بزرگ شیعی نقل میکنیم:
محدث بزرگ میرزا حسین نوری صاحب کتاب مستدرک الوسائل که از اساتید مرحوم شیخ عباس قمی صاحب مفاتیح الجنان بود، با واسطههای معتبر و موثق، از سید جواد عاملی* صاحب کتاب مفتاح الکرامة نقل کرده است:
«شبی مشغول خوردن شام بودم که درب خانه را زدند. وقتی در را باز کردم خدمتکار استادم سید بحرالعلوم را دیدم. خدمتکار گفت: سید شامش را در مقابل گذاشته و منتظر توست. من با شتاب خدمت استاد رسیدم، دیدم سید یک سینی بزرگ پر از گوشت و سایر غذاهای لذیذ در مقابل نهاده و نشسته است. تا چشمش به من افتاد، گفت از خدا نمیترسی؟ از خدا شرم نمیکنی؟ گفتم: چه اتفاقی افتاده است؟
گفت یکی از همسایگانت که در نزدیکی تو خانه دارد و تو او را میشناسی چند روز است برای سیر کردن خانوادهاش از بقال محل، روزانه مقداری خرمای زاهدی نسیه میکرد، و در این چند روز در خانه او جز خرمای زاهدی چیزی مصرف نشد. امروز هم رفت که مقداری خرما برای شام نسیه کند، بقال گفت حسابت بالا رفته، او هم خجالت کشید و دست خالی به خانه برگشت و با خانوادهاش بدون شام ماندند. آنوقت تو از نعمت بهرهمندی و میخوری.
گفتم: بهخدا قسم من از حال او خبر نداشتم. گفت اگر میدانستی و بیتوجه به حال او شام میخوردی که کافر بودی. من از بیخبری تو عصبانیام، چرا از حال برادرت چیزی نپرسیدی و بی خبر ماندی؟ اکنون این سینی غذا را خدمتکارم تا در خانه او میآورد و آنجا به تو میدهد، در بزن و بگو دوست دارم امشب با شما شام بخورم و به این بهانه شام را به خانه آنها ببر و این کیسه پول را هم در زیر فرشی یا حصیری در خانهاش بگذار سینی را هم لازم نیست با خودت بیاوری بگذار همانجا باشد.
آنگاه اضافه کرد من شام نمیخورم تا تو برگردی و بگویی آنها شام خوردند و سیر شدند. من با خدمتکار راه افتادم. پشت در خانه همسایهام سینی را از او گرفتم. خادم برگشت و من در زدم، همسایهام در باز کرد، گفتم دوست دارم امشب با تو شام بخورم. وقتی سینی را زمین گذاشتم و نشستم، نگاهی به آن کرد و گفت این غذا از تو نیست، عرب نمیتواند چنین غذایی بپزد،[7]؛ بنابراین تا نگویی ماجرا چیست، من و خانوادهام از این غذا نمیخوریم، اصرارهای من فایدهای نبخشید و ناچار شدم قصه را برای او بازگو کنم. گفت بهخدا قسم هیچکس حتی همسایگان نزدیک از حال ما خبر نداشتند.»[6]