قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

سلام خوش آمدید

یادم‌ می‌آید که‌ حدود چهارده‌ ـ پانزده‌ ساله‌ و در آغاز دوران‌ بلوغ ‌بودم‌و تحصیلات‌ علوم‌ اسلامی‌ را هم‌ تازه‌ شروع‌ کرده‌ بودم‌، به‌ حکم‌ آن‌ نشاط و شادابی‌ که‌ انسان‌ در آن‌ سن‌ دارد، پیش‌ یا بعد از مباحثه‌ و پیش‌ یا بعد از درس‌، دوستان ‌می‌گفتند، می‌خندیدند، و می‌گفتیم‌ و می‌خندیدیم‌. یکی‌ از رفقا با من‌ هم‌ مباحثه‌ بود ولی‌ سن‌ او از من‌ چند سال‌ بیشتر بود و شاید در آن‌ موقع‌ بیست‌ و یکی‌ دو سال‌ داشت‌. او بازار را رها کرده‌ و به‌ تحصیل‌ علوم‌ اسلامی‌ رو آورده‌ بود و بزرگ‌ شده‌ در جلسات‌ مذهبی‌ معمولی‌، مثل‌ هیئتها بود. وقتی‌ ما می‌خندیدیم‌ ایشان‌ می‌گفت‌ فلانی‌، حالا که‌ آغاز دوران‌ تحصیل‌ علوم‌ اسلامی‌ است‌ بهتر است‌ که‌ خودمان‌ را عادت‌ بدهیم‌ که‌ نخندیم‌، یا کمتر بخندیم‌. گفتم‌، چرا؟ گفت‌خوب‌، آیه‌ قرآن است‌: «فلیضحکوا قلیلا و لیبکو اکثیراً»(3); کم‌ بخندند و زیاد بگریند. در آن‌ موقع‌ که‌ ایشان ‌این‌ آیه‌ و یکی‌ دو حدیث‌ به‌ این‌ مناسبت‌ می‌خواند، من ‌فکر نکردم‌ که‌ بروم‌ مطالعه‌ کنم‌. آغاز دوران‌ تحصیل‌ بود و آن‌ موقع‌ اصولا آدم‌ به‌ این‌ فکر نمی‌افتد که‌ هنوز مطالعات‌ و معلوماتش‌ خیلی‌ محدود است‌. فکر نکردم‌ که‌ بروم ‌مطالعه‌ کنم‌، ریشه‌ کار را در بیاورم‌ تا ببینم‌ این‌ آقا چه‌ منظوری‌ دارد. البته‌ عین‌ این‌ جمله‌ در قرآن هست‌. به‌ او گفتم‌، بالاخره‌ به‌ من‌ بگو ببینم‌، آیا خندیدن‌ کار حرامی‌ است‌ یا نه‌؟ گفت‌ نه‌، حرام‌ نیست‌; ولی‌ خوب‌، بهتر است‌ یک‌ مسلمان‌ زبده‌ ورزیده‌ نخندد. گفتم‌ حالا که‌ حرام ‌نیست‌، من‌ می‌خندم! برای‌ اینکه‌ فطرت‌ من‌ نمی‌تواند این‌ تعلیم‌ را فعلا بپذیرد و چون‌ تعلیم‌ مربوط به‌ واجب‌ و حرام ‌نیست‌، باشد تا بعد ببینم‌ چه‌ می‌شود. چند سالی‌ گذشت‌. مطلب‌ از خاطر من‌ رفته‌ بود. این‌ مسأله‌ اولین‌ مطلبی‌ بود که‌ من‌ به‌ صورت‌ مستقل‌ براساس‌ قرآن و کتاب‌ و سنت ‌مطالعه‌ای‌ تحقیقی‌ را درباره‌اش‌ شروع‌ کرده‌ بودم‌. به ‌مناسبت‌ آن‌ مطلب‌ بنا گذاشتم‌ یک‌ بار قرآن را از اول‌ تا آخر با دقت‌ و به‌ صورت‌ کتابی‌ که‌ می‌خواهم‌ برای‌ من‌ کتابی‌ علمی‌ باشد، بررسی‌ کنم‌. تا آن‌ موقع‌ قرآن‌ و نیز این‌ آیه‌ را مکرر خوانده‌ بودم‌، اما مثل‌ این‌ خواندنهای‌ معمولی‌، بی‌توجه‌ از آن‌ گذشته‌ بودم‌. این‌ بار که‌ بنا داشتم‌ به ‌خاطر بررسی‌ یک‌ مسأله‌ اسلامی‌ قرآن‌ را از اول‌ تا آخر با دقت‌ مطالعه‌ کنم‌، به‌ این‌ آیه‌ رسیدم‌. دیدم‌ عجب! این‌ آیه ‌در قرآن‌ هست‌، صحیح‌ است‌، اما مطلب‌ درست‌ در نقطه ‌مقابل‌ آن‌ مطلبی‌ است‌ که‌ آن‌ آقا از آن‌ فهمیده‌ بود. مطلب ‌این‌ است‌ که‌ پیغمبر دستور صادر کرده‌ بود که‌ تمام‌ نیروهای‌ قابل‌، برای‌ شرکت‌ در مبارزه‌ علیه‌ کفار و مشرکینی‌ که‌ به ‌سرزمین‌ اسلامی‌ هجوم‌ آورده‌ بودند بسیج‌ شوند. برای‌ یک‌ بسیج‌ عمومی‌ فرمان‌ صادر کرده‌ بودند. عده‌ای‌ با بهانه‌های‌ مختلف‌ از شرکت‌ در این‌ لشکرکشی‌ خودداری‌ و از فرمان‌ بسیج‌ خدا و پیغمبر تخلف‌ کرده‌ بودند. حالا این‌ آیات‌ قرآن می‌گوید، لعنت‌ خدا باد بر این‌ کسانی‌ که‌ دیدند پیغمبر با انبوه‌ مسلمانها به‌ میدان‌ نبرد می‌رود، اما باز هم‌ زندگی ‌دوستی‌، آنها را وادار کرد از فرمان‌ خدا و رسول ‌تخلف‌ کنند و بمانند. لعنت‌ خدا بر آنها باد! محروم‌ باد این‌گروه‌ از رحمت‌ حق! به‌ دنبال‌ آن‌ و به‌ عنوان‌ یک‌ نفرین‌ می‌گوید: از این‌ پس‌ این‌ گروه‌ نافرمان‌ کم‌ بخندد و زیاد بگرید. این‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ کیفر و نفرین‌ بر این‌ گروه‌ نافرمان‌ می‌گوید. به‌ کیفر این‌ تخلف‌ از فرمان‌ خدا و رسول از این‌ پس‌ کم‌ بخندند و زیاد بگریند.

 خنده‌ در زندگی‌ آنها کم‌ باد و گریه‌ در زندگی‌ آنها فراوان‌ باد!... 

تفریح‌ از دیدگاه‌ اسلام

 شهید بهشتی

 به‌ استناد برخی‌ از روایات‌ صوفیانه‌ که‌ نمی‌توانند هیچ‌ ارتباط اصیلی‌ با قرآن کریم‌ و با پیشوایان‌ اسلام‌ داشته ‌باشند، قرنهای‌ متمادی‌ تفریح‌ کردن‌، نشاط در زندگی‌ داشتن‌ و امثال‌ اینها را برای‌ یک‌ مسلمان‌ ارزنده‌ نقطه ‌ضعف‌ معرفی‌ می‌کرده‌اند. راه‌ دوری‌ نرویم‌; یادم‌ می‌آید که‌ حدود چهارده‌ ـ پانزده‌ ساله‌ و در آغاز دوران‌ بلوغ ‌بودم‌ و تحصیلات‌ علوم‌ اسلامی‌ را هم‌ تازه‌ شروع‌ کرده‌ بودم‌، به‌ حکم‌ آن‌ نشاط و شادابی‌ که‌ انسان‌ در آن‌ سن‌ دارد، پیش‌ یا بعد از مباحثه‌ و پیش‌ یا بعد از درس‌، دوستان ‌می‌گفتند، می‌خندیدند، و می‌گفتیم‌ و می‌خندیدیم‌. یکی‌ از رفقا با من‌ هم‌ مباحثه‌ بود ولی‌ سن‌ او از من‌ چند سال‌ بیشتر بود و شاید در آن‌ موقع‌ بیست‌ و یکی‌ دو سال‌ داشت‌. او بازار را رها کرده‌ و به‌ تحصیل‌ علوم‌ اسلامی‌ رو آورده‌ بود و بزرگ‌ شده‌ در جلسات‌ مذهبی‌ معمولی‌، مثل‌ هیئتها بود. وقتی‌ ما می‌خندیدیم‌ ایشان‌ می‌گفت‌ فلانی‌، حالا که‌ آغاز دوران‌ تحصیل‌ علوم‌ اسلامی‌ است‌ بهتر است‌ که‌ خودمان‌ را عادت‌ بدهیم‌ که‌ نخندیم‌، یا کمتر بخندیم‌. گفتم‌، چرا؟ گفت‌خوب‌، آیه‌ قرآن است‌: «فلیضحکوا قلیلا و لیبکو اکثیراً»(3); کم‌ بخندند و زیاد بگریند. در آن‌ موقع‌ که‌ ایشان ‌این‌ آیه‌ و یکی‌ دو حدیث‌ به‌ این‌ مناسبت‌ می‌خواند، من ‌فکر نکردم‌ که‌ بروم‌ مطالعه‌ کنم‌. آغاز دوران‌ تحصیل‌ بود و آن‌ موقع‌ اصولا آدم‌ به‌ این‌ فکر نمی‌افتد که‌ هنوز مطالعات‌ و معلوماتش‌ خیلی‌ محدود است‌. فکر نکردم‌ که‌ بروم ‌مطالعه‌ کنم‌، ریشه‌ کار را در بیاورم‌ تا ببینم‌ این‌ آقا چه‌ منظوری‌ دارد. البته‌ عین‌ این‌ جمله‌ در قرآن هست‌. به‌ او گفتم‌، بالاخره‌ به‌ من‌ بگو ببینم‌، آیا خندیدن‌ کار حرامی‌ است‌ یا نه‌؟ گفت‌ نه‌، حرام‌ نیست‌; ولی‌ خوب‌، بهتر است‌ یک‌ مسلمان‌ زبده‌ ورزیده‌ نخندد. گفتم‌ حالا که‌ حرام ‌نیست‌، من‌ می‌خندم! برای‌ اینکه‌ فطرت‌ من‌ نمی‌تواند این‌ تعلیم‌ را فعلا بپذیرد و چون‌ تعلیم‌ مربوط به‌ واجب‌ و حرام ‌نیست‌، باشد تا بعد ببینم‌ چه‌ می‌شود. چند سالی‌ گذشت‌. مطلب‌ از خاطر من‌ رفته‌ بود. این‌ مسأله‌ اولین‌ مطلبی‌ بود که‌ من‌ به‌ صورت‌ مستقل‌ براساس‌ قرآن و کتاب‌ و سنت ‌مطالعه‌ای‌ تحقیقی‌ را درباره‌اش‌ شروع‌ کرده‌ بودم‌. به ‌مناسبت‌ آن‌ مطلب‌ بنا گذاشتم‌ یک‌ بار قرآن را از اول‌ تا آخر با دقت‌ و به‌ صورت‌ کتابی‌ که‌ می‌خواهم‌ برای‌ من‌ کتابی‌ علمی‌ باشد، بررسی‌ کنم‌. تا آن‌ موقع‌ قرآن‌ و نیز این‌ آیه‌ را مکرر خوانده‌ بودم‌، اما مثل‌ این‌ خواندنهای‌ معمولی‌، بی‌توجه‌ از آن‌ گذشته‌ بودم‌. این‌ بار که‌ بنا داشتم‌ به ‌خاطر بررسی‌ یک‌ مسأله‌ اسلامی‌ قرآن‌ را از اول‌ تا آخر با دقت‌ مطالعه‌ کنم‌، به‌ این‌ آیه‌ رسیدم‌. دیدم‌ عجب! این‌ آیه ‌در قرآن‌ هست‌، صحیح‌ است‌، اما مطلب‌ درست‌ در نقطه ‌مقابل‌ آن‌ مطلبی‌ است‌ که‌ آن‌ آقا از آن‌ فهمیده‌ بود. مطلب ‌این‌ است‌ که‌ پیغمبر دستور صادر کرده‌ بود که‌ تمام‌ نیروهای‌ قابل‌، برای‌ شرکت‌ در مبارزه‌ علیه‌ کفار و مشرکینی‌ که‌ به ‌سرزمین‌ اسلامی‌ هجوم‌ آورده‌ بودند بسیج‌ شوند. برای‌ یک‌ بسیج‌ عمومی‌ فرمان‌ صادر کرده‌ بودند. عده‌ای‌ با بهانه‌های‌ مختلف‌ از شرکت‌ در این‌ لشکرکشی‌ خودداری‌ و از فرمان‌ بسیج‌ خدا و پیغمبر تخلف‌ کرده‌ بودند. حالا این‌ آیات‌ قرآن می‌گوید، لعنت‌ خدا باد بر این‌ کسانی‌ که‌ دیدند پیغمبر با انبوه‌ مسلمانها به‌ میدان‌ نبرد می‌رود، اما باز هم‌ زندگی ‌دوستی‌، آنها را وادار کرد از فرمان‌ خدا و رسول ‌تخلف‌ کنند و بمانند. لعنت‌ خدا بر آنها باد! محروم‌ باد این‌گروه‌ از رحمت‌ حق! به‌ دنبال‌ آن‌ و به‌ عنوان‌ یک‌ نفرین‌ می‌گوید: از این‌ پس‌ این‌ گروه‌ نافرمان‌ کم‌ بخندد و زیاد بگرید. این‌ را به‌ عنوان‌ یک‌ کیفر و نفرین‌ بر این‌ گروه‌ نافرمان‌ می‌گوید. به‌ کیفر این‌ تخلف‌ از فرمان‌ خدا و رسول از این‌ پس‌ کم‌ بخندند و زیاد بگریند. خنده‌ در زندگی‌ آنها کم‌ باد و گریه‌ در زندگی‌ آنها فراوان‌ باد! حالا شما از این‌ آیه‌ چه‌ می‌فهمید؟ می‌فهمید که‌ از دید اسلام‌ زندگی‌ با نشاط، نعمت‌ و رحمت‌ خداست‌ و زندگی‌ توأم‌ با گریه‌ وزاری‌ و ناله‌، خلاف‌ رحمت‌ و نعمت‌ خداست‌. خدا در مقام نفرین‌ یا در مقام‌ نکوهش‌ از این‌ تخلف‌ می‌گوید، به‌ کیفر این‌ تخلف‌، از این‌ پس‌ از نعمت‌ خنده‌ و نشاط فراوان ‌کم‌ بهره‌ باشید و همواره‌ گریان‌ و مصیبت‌زده‌ و غمزده‌ زندگی‌ کنید. این‌ نوع‌ استنباطهای‌ نابجا و تلقین‌ آن‌ به ‌مسلمانان‌، به‌ اضافه‌ عوامل‌ دیگر، سبب‌ شد که‌ توجه‌ جامعه ‌ما به‌ مسأله‌ تفریح‌ کم‌ باشد.

وجه‌ نیاز به‌ تفریح‌

دوست‌ عزیز ما آقای‌ رسائی در ضمن‌ صحبتی‌ که‌ در زمینه ‌تفریحات‌ سالم‌ می‌کردند، تفریح‌ را محدود کردند به‌ اینکه‌ آدم‌ تفریح‌ را به‌ این‌ منظور بکند که‌ قوای‌ تازه‌ به‌ دست‌ بیاورد و برای‌ میدان‌های‌ جدی‌ زندگی‌، تازه ‌نفس‌ شود. من‌ می‌خواهم‌ عرض‌ کنم‌، تا آن‌ جا که‌ من‌ در اسلام‌ در زمینه ‌این‌ مسأله‌ مطالعه‌ کرده‌ام‌ ــ البته‌ هنوز مطالعات‌ به‌ آن‌ حد نصاب‌ دلخواه‌ نرسیده‌، گر چه‌ از مطالعات‌ معمولی‌ خیلی ‌وسیعتر است‌ ــ اصولا تفریح‌ یکی‌ از نیازهای‌ زندگی‌ انسان‌ است‌. یعنی‌ نه‌ فقط به‌ عنوان‌ تجدید قوا، بلکه‌ اصولا به‌ عنوان‌ یکی‌ از نیازهای‌ اصلی‌ مطرح‌ است‌. ملاحظه‌ کنید، انسان‌ غذا می‌خورد. هدف‌ از خوردن‌ غذا از نظر طبیعت ‌این‌ است‌ که‌ بدل‌ ما یتحلل‌ باشد; یعنی‌ آن‌ مقدار از کالری‌ و انرژی‌ که‌ بدن‌ مصرف‌ کرده‌ مجدداً از راه‌ خوردن‌ غذا تولید شود. این‌ یک‌ نیاز طبیعی‌ است‌ که‌ هدفش‌ تأمین‌ قوای‌ تحلیل‌ رفته‌ است‌; اما یک‌ نیاز طبیعی‌ است‌ نه‌ ارادی‌. تفریح ‌برای‌ انسانها یک‌ چنین‌ حالتی‌ دارد; یک‌ نیاز طبیعی‌ است‌ نه‌ یک‌ نیاز ارادی‌. یعنی‌ انسان‌ خودبخود احساس‌ می‌کند وقتی‌ در زندگی‌ آبش‌ بجا باشد، نانش‌ بجا باشد، کارش‌ بجا باشد، خانه‌اش‌ بجا باشد، زن‌ و فرزندش‌ بجا باشد، همه‌ اینها بجا باشد، اصولا به‌ یک‌ نوع‌ تفریح‌ نیز نیاز دارد. تفریح‌ حاجتی‌ است‌ از حاجات‌ زندگی‌. خدای‌ آفریدگار طبیعت‌ و نظام‌ طبیعت‌ خواسته‌ است‌ آدمی‌ با احساس‌ احتیاج‌ به ‌تفریح‌ همواره‌ نشاط زنده‌ ماندن‌ و زندگی‌ کردن‌ داشته ‌باشد. بنابراین‌، می‌خواهم‌ این‌ مسأله‌ را موکدتر، جدی‌تر واصیل‌تر تلقی‌ کنید.

اصولا تفریح‌ یکی‌ از نیازهای‌ طبیعی‌ بشر است‌ و یک‌ نظام‌ اجتماعی‌ و مکتب‌ زندگی‌ باید برای‌ ارضای‌ این‌خواسته‌ طبیعی‌ فکری‌ کند. چه‌ کسی‌ می‌تواند درباره‌ اسلام‌ بگوید اسلام‌ دین‌ غم‌ و اندوه‌ و گریه‌ و زاری‌ و بی‌نشاطی ‌است‌ در حالی‌ که‌ قرآن با صراحت‌ می‌گوید: «قل‌ من‌ حرم ‌زینه‌ الله‌ التی‌ اخرج‌ لعباده‌ و الطیبات‌ من‌ الرزق‌، قل‌ هی‌للذین‌ آمنوا فی‌ الحیاه‌ الدنیا خالصه‌ یوم‌ القیامه‌»(4) اصلا درست‌ به‌ عکس‌ است‌. اسلام‌ دین‌ نشاط است‌. این‌ آیه ‌قرآن‌ از محکمات‌ قرآن و صریح‌ است‌. این‌ آیه‌ در سالهای‌ آخر بعثت‌، و حتی‌ در سالهای‌ آخر هجرت‌ نازل‌ شده‌است‌. می‌گوید: ای‌ پیغمبر در برابر کسانی‌ که‌ بسیاری‌ از مواهب‌ زندگی‌ را تحریم‌ می‌کردند اعلام‌ کن‌ و بگو چه‌ کسی‌ زینت‌ و آرایش‌ و زیبایی‌هایی‌ را که‌ خداوند از درون ‌طبیعت‌ برای‌ بندگانش‌ بیرون‌ کشیده‌ حرام‌ کرده‌ است‌؟ چه‌ کسی‌ روزیهای‌ پاک‌، مواهب‌ پاک‌، مواهبی‌ را که‌ انسان‌ از آنها لذت‌ مشروع‌ و صحیح‌ می‌برد، حرام‌ کرده‌ است‌؟ بگو این‌ مواهب‌، این‌ روزی‌های‌ پاک‌، این‌ زیبایی‌ها، برای‌ مردم ‌با ایمان‌ در همین‌ زندگی‌ دنیاست‌. در زندگانی‌ جاوید و آخرت‌ هم‌ همین‌ زیباییها و همین‌ مواهب‌ برای‌ مردم ‌با ایمان‌ است‌، با یک‌ تفاوت‌. و آن‌ تفاوت‌ این‌ است‌ که‌ در این‌ دنیا زیبایی‌ها به‌ زشتی‌ها آمیخته‌ و آلوده‌ است‌; شادیها به‌ غم‌ آلوده‌ و آمیخته‌ است‌; ولی‌ در دنیای‌ دیگر، در روز رستاخیز، این‌ زیباییها و این‌ مواهب‌ پاک‌ برای‌ مردم‌ با ایمان ‌به‌ صورت‌ خالص‌ وجود دارد.

ملاحظه‌ کنید، اگر انسان‌ بخواهد به‌ عنوان‌ جهان‌ بینی‌اسلامی‌ بگوید اسلام‌ در زمینه‌ لذت‌ و نشاط در زندگی‌ چه ‌نظری‌ دارد و این‌ آیه‌ قرآن کریم‌ را جلوی‌ خود بگذارد چه ‌می‌فهمد؟ می‌فهمد اسلام اصولا به‌ بهره‌مند شدن‌ از زیبایی‌ها، مواهب‌ زندگی‌ و عوامل‌ نشاط آور اهمیت‌ می‌دهد. طبیعی‌ است‌ که‌ در این‌ دنیا خداوند نشاط و شادی‌ را با غم‌ همراه‌ قرار داده‌ است‌. نشاط و شادی‌ خالص‌ در دسترس‌ هیچ‌ کس‌ نیست‌، ولی‌ در حدودی‌ که‌ قوانین‌ و حق‌ و عدالت‌ اجازه‌ می‌دهد، مردم‌ با ایمان‌ می‌توانند از آن‌ بهره‌مند شوند و متعلق‌ آنهاست‌. «قل‌ هی‌ للذین‌ آمنوا فی‌ الحیاه‌ الدنیا»; مال‌ مردم‌ با ایمان‌ است‌. ولی‌ به‌ شما مردمی‌ که‌ علاقه‌ به‌ نشاط دارید می‌گوییم‌ که‌ اگر نشاط خالص‌ در این ‌زندگی‌ دنیا میسر نیست‌، در روز رستاخیز، پیش‌ خدا، برای ‌مردم‌ با ایمان‌ پاک‌ عمل‌، این‌ آرزوی‌ دیرین‌ که‌ در این‌ جهان ‌هیچ‌ دستی‌ به‌ او نمی‌رسد، در آن‌ جهان‌ به‌ او می‌رسد، به ‌شرط ایمان‌ و نکوکاری‌. آیا با چنین‌ مطلبی‌ می‌توان‌ گفت‌ که ‌اسلام‌ نشاط را بی‌ارزش‌ تلقی‌ کرده‌ است‌؟ بیش‌ از چند صد آیه‌ از قرآن کریم‌، مردم‌ مسلمان‌ را به‌ ایمان‌ و راستی‌ و درستکاری‌ دعوت‌ می‌کند و به‌ آنها می‌گوید اگر در این‌ دنیا روی‌ حساب‌ زندگی‌ کردید، پاک‌، با عدالت‌، با پاکی‌ و درستی‌، با ایمان‌ صحیح‌، آن‌ وقت‌ به‌ شما بهشت‌ می‌دهیم‌. مگر صدها آیه‌ قرآن مردم‌ با ایمان‌ را به‌ بهشت‌ وعده‌ و نوید نمی‌دهد؟ خوب‌، بهشت‌ چیست‌؟ تابلویی‌ که‌ قرآن از بهشت‌ ترسیم‌ می‌کند، یک‌ زندگی‌ سراسر نشاط و بهره‌مند از تمام‌ زیبایی‌های‌ خالص‌ و پاک‌ را نشان‌ می‌دهد. مگر تابلویی‌ که‌ قرآن‌ از بهشت‌ ترسیم‌ می‌کند، غیر از این‌ است‌؟ باغهای‌ زیبای‌ باصفا، پر از انواع‌ میوه‌ها و گلها، بر بستر آن ‌باغ‌ جویهای‌ روان‌، آبهای‌ زلال‌ روان‌، بهترین‌ آبهای‌ آشامیدنی‌، بهترین‌ همسران‌، بهترین‌ پذیرایی ‌کنندگان‌، بهترین‌ تخت‌های‌ آرمیدن‌ و آسایش‌ کردن‌، زیباترین ‌بسترها از نرمترین‌ و چشم‌گیرترین‌ پارچه‌ها ـ «فیها ما تشتهیه ‌الانفس‌ و تلذ الاعین»(5). آنچه‌ چشمها از دیدنش‌ لذت‌ می‌برد (با کلمه‌ لذت‌)، و آنچه‌ دل‌ می‌خواهد (با کلمه‌ اشتها و شهوت‌). آیا مذهبی‌ که‌ به‌ مردم‌ با ایمان‌ و درستکار می‌گوید سرانجام‌ پاداش‌ شما در دنیای‌ جاوید چنین‌ زندگانیی‌ است‌، می‌تواند مذهبی‌ ضد نشاط باشد؟ همین ‌مذهب‌ و کتاب‌ است‌ که‌ می‌گوید این‌ بهره‌مندیها در این‌ زندگی‌ دنیا برای‌ مردم‌ با ایمان‌ هست‌، گرچه‌ خالص‌ نیست‌; مثل‌ همه‌ چیزهای‌ دیگر به‌ طور طبیعی‌ به‌ ناکامی‌ها آغشته ‌است‌.

 

رابطه‌ لذت‌ با نشاط

من‌ واقعاً هنوز نتوانسته‌ام‌ به‌ صورت‌ علمی‌ این‌ را به‌ دست‌ بیاورم‌ که‌ با چه‌ جرأتی‌ قرنها به‌ مسلمانها بی‌نشاطی‌ در زندگی‌ را تلقین‌ می‌کردند؟ از بزرگترین‌ امتیازات‌ اسلام‌ این ‌است‌ که‌ بگوییم‌: دین‌، فطرت‌ است‌. فطرت‌ یعنی‌ چه‌؟ ارتباط فطرت‌ را با نشاط، در این‌ گفتاری‌ که‌ از مولای ‌متقیان‌ امیر مومنان‌ علی (ع‌) در نهج‌البلاغه نقل‌ شده‌ است ‌بیان‌ می‌کنم‌.

در نهج‌البلاغه‌ نقل‌ می‌کند که‌ مولا روزی‌ به‌ خانه‌ یکی‌ از دوستانش‌ قدم‌ نهاد. دید خانه‌ وسیعی‌ دارد. به‌ او فرمود: هان! در این‌ دنیا چنین‌ خانه‌ وسیعی‌ می‌خواهی‌ چه‌ کنی‌؟ آیا در روز قیامت‌ بدین‌ خانه‌ محتاجتر نبودی‌؟ اول‌ امام‌ این‌ مطلب‌ را گفت‌; بعد برای‌ اینکه‌ آن‌ فرد اشتباه‌ نکند، فرمود: هان‌، اشتباه‌ نکن! تو با داشتن‌ همین‌ خانه‌ وسیع‌ می‌توانی‌ در همین‌ دنیا آن‌ را برای‌ آخرت‌ به‌ کار بگیری‌. در آن‌ از مهمانان‌ پذیرایی‌ کنی‌، صله‌ رحم‌ کنی‌، این‌ خانه‌ را پایگاه ‌اجتماعات‌ برای‌ تلاش‌ در راه‌ حق‌ و عدالت‌ قرار بدهی‌. دوست‌ امام‌ دید که‌ نه‌، مطلب‌ آن‌طور که‌ او خیال‌ می‌کرد که‌ امام‌ می‌خواهد به‌ او زاهدمنشی‌ و ترک‌ دنیا تلقین‌ بکند نیست‌، بلکه‌ می‌خواهد بگوید یادت‌ باشد که‌ خانه‌ فقط برای‌ کامروایی‌ نیست‌، چیزهای‌ دیگر هم‌ باید باشد. لذا عرض‌ کرد یا علی از تو خواهش‌ می‌کنم‌ این‌ برادر من‌ را نصیحت‌ کن‌. امام‌ فرمود: موضوع‌ چیست‌؟ عرض‌ کرد، برادرم‌ لباس‌های‌ پشمینه‌ می‌پوشد; خانه‌ را رها کرده‌ و رفته ‌در یک‌ گوشه‌ای‌، می‌گوید من‌ باید عبادت‌ کنم‌; نه‌ به‌ زنش ‌می‌رسد نه‌ به‌ فرزندش‌. امام‌ گفت‌، به‌ او بگو نزد من‌ بیاید. وقتی‌ آمد، امام‌ به‌ او پرخاش‌ کرد و فرمود: هان! تو چه‌ خیال‌ می‌کنی‌؟ چه‌ گمانی‌ درباره‌ خدا می‌بری‌؟ آیا فکر می‌کنی‌ که‌ خدا این‌ همه‌ مواهب‌ را در این‌ دنیا آفریده‌ و حلال‌ کرده‌ ولی‌ بعد از آفریدن‌ و حلال‌ کردن‌، دلش ‌می‌خواهد ما به‌ آنها پشت‌ پا بزنیم‌؟ این‌ کار معنی‌ دارد؟ از آنجا که‌ روی‌ مسلمان‌ها همیشه‌ با پیشوایان‌ دین‌ باز بوده‌ و در آن‌ زمان‌ این‌گونه‌ رودربایستی‌های‌ موهومی‌ که‌ الان‌ درجامعه‌ ما حکمفرماست‌ نبود، آن‌ مرد مسلمان‌ واقع‌طلب‌ عرض‌ کرد: یا امیرالمومنین! اگر این‌طور است‌ پس‌ شما چرا این‌ گونه‌ زندگی‌ می‌کنید؟ لباس‌ شما از من‌ خیلی‌ خشن‌تر و ساده‌تر است‌; خوراکت‌ از من‌ خیلی‌ ساده‌تر است‌; بی‌اعتنایی‌ات‌ به‌ مواهب‌ زندگی‌ از من‌ خیلی‌ بیشتر است‌. مولا فرمود، مطلب‌ بر تو اشتباه‌ نشود; حساب‌ من‌ از حساب‌تو جداست‌. من‌ زمامدار امت‌ اسلام هستم‌. «ان‌ الله‌ فرض‌علی‌ ائمه‌ مسلمین‌، ان‌ یعیشوا معیشه‌ انباهم‌ وکیلا یتبیغ‌ بالفقیر فقره»(6). خدا بر زمامداران‌ امت‌ اسلام‌ واجب‌ کرده‌ است‌ که‌ زندگیشان‌ همسطح‌ بینواترین‌ مسلمانان باشد، مبادا بینوایی‌، مسلمانی‌ را از راه‌ به‌ در کند. من‌ بر حسب‌ این‌ وظیفه‌ بی‌اعتنایی‌ می‌کنم‌، اما تو که‌ مقام‌ زمامداری‌ امت‌ را نداری‌.

ملاحظه‌ می‌کنید، حسابها در جهان‌بینی‌ اسلام‌ کاملا از هم‌ جدا و مشخص‌ است‌. مسلمان‌ها باید همواره‌ برای‌ زندگی‌ بهتر ــ ولی‌ نه‌ برای‌ یک‌ طبقه‌ و یک‌ قشر، بلکه ‌برای‌ عموم‌ ــ کوشش‌ کنند. این‌ واقعیتی‌ است‌ که‌ در جامعه‌ای‌ که‌ تقسیم‌ ثروت‌ غیر عادلانه‌ است‌، در جامعه‌ای‌ که‌ گروهی‌ از مردم‌ از همه‌ چیز برخوردارند و اکثریتی‌ از بخور و نمیری‌ هم‌ برخوردار نیستند، تفریح‌ سالم‌ نیز مفهومی‌ ندارد. من‌ حتی‌ مکرر به‌ رفقای‌ «بنیاد رفاه» و دیگران‌ اعلام‌ کردم‌، سعی‌ کنید برنامه‌هایتان‌ تشریفاتی‌نباشد; در حدود متعارف‌ زندگی‌ باشد. برنامه‌ای‌ باشد قابل‌تقدیر. من‌ در مورد اقدام‌ «بنیاد رفاه» برای‌ برنامه‌های‌ تفریح ‌سالم‌ عرض‌ می‌کنم‌، برنامه‌ شما در حقیقت‌ یک‌ هدف‌روشنتر دارد، و آن‌ هدف‌ روشنتر را در همین‌ چند دقیقه‌ای ‌که‌ از وقت‌ باقی‌ است‌ بیان‌ می‌کنم‌.

امروز ما در دنیایی‌ زندگی‌ می‌کنیم‌ که‌ هیچ‌ انسانی ‌نمی‌تواند به‌ آسانی‌ تحمل‌ کند که‌ تنهاست‌. احساس‌ تنهایی‌ مشکل‌ است‌. اگر این‌ آقا پسر حس‌ کرد که‌ تنهاست‌، همبازی‌ ندارد، رفیق‌ ندارد، خودبخود و به‌ حکم‌ طبیعت‌ به ‌دنبال‌ رفیق‌ و همبازی‌ می‌رود. اگر توانستی‌ برای‌ او همبازی‌ و رفیقی‌، لااقل‌ متناسب‌ با این‌ مقدار از تعلیم‌ و تربیت‌ اسلامی‌ که‌ ما در یک‌ محیط غیر اسلامی‌ می‌توانیم‌ تأمین ‌کنیم‌، جور کنی‌، با او همبازی‌ می‌شود; و الا می‌رود سراغ ‌یک‌ دوست‌ فاسد. امیدوارم‌ با همت‌ شما زمینه‌ای‌ فراهم ‌آید که‌ زمین‌ها، باغ‌ها و باشگاههایی‌ در اختیار شما باشد تا به‌ کمک‌ آنها، قشر خودتان‌ را گسترش‌ دهید و با سهل‌ترین‌شرایط، در اختیار قشرهای‌ محروم‌ جامعه‌ قرار دهید. دوستان‌ علاقه‌مند ما بدانند که‌ خرج‌ کردن‌ در این‌ راه‌، انفاق ‌فی‌ سبیل‌ الله‌ و خرج‌ کردن‌ در راه‌ خداست‌. ایجاد مدرسه‌، ایجاد وسیله‌ سرگرمی‌، ایجاد باشگاه‌، ایجاد گردشگاه‌، تنظیم‌ برنامه‌های‌ مسافرتی‌ دسته ‌جمعی‌ و امثال‌ اینها، به‌ صورت‌ کوشش‌ مشترک‌ یک‌ قشر هم‌سلیقه‌ و همفکر در راه‌ تأمین‌ آن‌ قسمت‌ از نیازمندیهای‌ زندگی‌ که‌ یک‌ فرد و دو فرد از عهده‌ تأمین‌ آن‌ برنمی‌آیند، از واجبات‌ قشر شماست‌. انتظار و امید دارم‌ که‌ در انجام‌ این‌ واجب‌ کوتاهی‌ نکنید.

قرآن با صراحت‌ می‌گوید، مردم‌ با ایمان‌، مردان‌ و زنان‌ با ایمان‌، پشت‌ و پناه‌ اجتماعی‌ یکدیگرند. «والمومنون‌ والمومنات‌ بعضهم‌ اولیاء بعض‌»(7). برای‌ اینکه‌ خصلت‌انسان‌ این‌ است‌ که‌ در جامعه‌ نمی‌تواند تنها زندگی‌ کند.همکاری‌ و تعاون‌ در راه‌ تأمین‌ نیازهای‌ گوناگون‌ اجتماعی‌،از نیازهای‌ جاری‌ متعارف‌ گرفته‌ تا ایجاد جامعه‌ای‌ که‌سیاست‌ و اقتصاد و نظام‌ اداری‌ سالم‌ داشته‌ باشد، همه‌ داخل ‌در دایره‌ بعضهم‌ اولیاء بعض‌ است‌; نه‌ تنها برای‌ مردان‌، بلکه‌ حتی‌ برای‌ خانمها; نه‌ تنها برای‌ آقایان‌ و خانمها، بلکه ‌برای‌ بچه‌ها. باید برای‌ پسران‌ و دختران‌ برنامه‌هایی‌ تهیه‌ کرد تا حس‌ نکنند به‌ حکم‌ ایمان‌ و به‌ حکم‌ پایبندی‌ به‌ دین ‌از مواهب‌ زندگی‌ کلا محروم‌ می‌مانند. احساس‌ این ‌محرومیت‌ خطری‌ بزرگ‌ برای‌ ایده‌ و هدفی‌ است‌ که‌ شما به ‌آن‌ احترام‌ می‌گذارید. امیدوارم‌ با این‌ کوتاه ‌سخن‌ توانسته ‌باشم‌ نظر اسلام‌ را در این‌ زمینه‌ تا حدودی‌ روشن‌ کرده ‌باشم‌.

  • مجید علیپورمقدم

نظرات (۱)

پیشاپیش،
پشتاپشت،
پس و پیش،
جفت پا،
با کله،
از ته دل،
*عید غدیرت مبارک*

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

شما عاشق اینجا خواهید شد اگر فقط نیم ساعت آن را مرور کنید.

✅️ روانشناسی آرامش و موفقیت
✅️ هدف گذاری
✅️ مدیریت زمان
✅️ برنامه ریزی
✅️ اعتماد به نفس

طبقه بندی موضوعی