▒من چه شرایطی باید داشته باشم تا بتوانم امر به معروف و نهی از منکر کنم؟
منبع:گزیده ای ازکتاب حماسه حسینی ج2 شهید مطهری ، به انضمام گزیده ای از کتاب مسؤلیت و سازندگی استاد علی صفائی حائری - به انضمام بخشی از بیانات آیةالله حائری شیرازی
من چه شرایطی باید داشته باشم تا بتوانم دین خدا را تبلیغ کنم؟
من چه شرایطی باید داشته باشم تا بتوانم امر به معروف و نهی از منکر کنم؟
جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند- چرا ؟ « لانه ما یفسده اکثر مما یصلحه » (کافی ج 1 ص 44 ، باب عمل بدون علم). چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر میکند ، میخواهد بهتر کند بدتر میکند |
علی بن أبی طالب می فرماید: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَعَلَیْهِ اَنْ یَبْدَأَ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ. . . وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالْاِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم (نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 70.) یعنی آن کسی که خود را پیشوای مردم معرفی می کند، معلم و مربی مردم معرفی می کند، واعظ و خطیب مردم معرفی می کند، هادی و راهنمای مردم معرفی می کند، اول باید از خودش شروع کند، اول خودش را تعلیم بدهد، بداند که یک جاهل در اندرون خودش هست، اول به آن جاهلی که در درون خودش به نام نفس امّاره هست تلقین کند و یاد بدهد؛ یک موجود تربیت نشده ای در درون خودش هست، اول خودش را تربیت و تأدیب کند، اول نفس خودش را موعظه کند، ملامت کند، از نفس خودش حساب بکشد؛ همین که خودش را اصلاح و تهذیب کرد و صالح شد، آن وقت می تواند مدعی شود که من می توانم راهنما و هادی مردم باشم، واعظ مردم باشم، معلم مردم باشم، مؤدِّب و مربی مردم باشم، مصلح اجتماع باشم. فرمود: آن کسی که خودش را تعلیم و تربیت می کند، بیشتر شایسته ی احترام است تا آن کسی که مردم را تعلیم و تربیت می کند، چون آن مشکلتر و مهمتر است.[1]
باز علی بن أبی طالب فرمود:
«اَلْحَقُّ اَوْسَعُ الْاَشْیاءِ فِی التَّواصُفِ وَ اَضْیَقُها فِی التَّناصُفِ (نهج البلاغه، خطبه ی 214.)
چه جمله ها دارد! اینها را باید بر لوح دل بنویسند. فرمود: حق و عدالت در مقام سخن گویی و سخن سرایی و سخنرانی و در مقام زبان، دایره اش از همه چیز وسیعتر است؛ یعنی در مقام سخن، میدانی به اندازه ی میدان حق باز نیست. اگر انسان بخواهد سخنرانی کند، بخواهد حرف بزند، از هر موضوعی بیشتر در اطراف حق می شود حرف زد. اما در مقام عمل، میدانی از میدان حق تنگتر نیست. آن وقت است که انسان می بیند چقدر مشکل است! همان که آن قدر می توانست در اطراف حق حرف بزند، موقع عمل که می رسد می بیند برداشتن یک گام هم مشکل است.
اینجا هم قرآن بعد از آنکه می گوید: اَلتّائِبُونَ اَلْعابِدُونَ اَلْحامِدُونَ اَلسّائِحُونَ اَلرّاکِعُونَ اَلسّاجِدُونَ» می گوید: «اَلْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنّاهُونَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ اینها هستند که در راه اشاعه ی خیر قدم برمی دارند، در راه مبارزه با شر و فساد قدم برمی دارند، و اینها هستند تنها کسانی که چنین صلاحیتی را دارند. «وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ» در اینجا به مؤمنین نوید و بشارت بده که اگر تائب، عابد، سائح، راکع و ساجد شدند و پس از آن آمر به معروف و ناهی از منکر شدند، آنگاه موفق خواهند شد. اما اگر همه ی آنها را داشتند ولی امر به معروف و نهی از منکر را نداشتند، به جایی نخواهند رسید. اگر امر به معروف و نهی از منکر را داشتند اما آمرین به معروف و ناهین از منکر، خودشان آلوده بودند و توبه فرمایان خود توبه کمتر کردند بازهم به جایی نخواهند رسید.
امیر المؤمنین فرمود: «لَعَنَ اللّهُ الْآمِرینَ بِالْمَعْروفِ التّارِکینَ لَهُ، وَ النّاهینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعامِلینَ بِهِ (نهج البلاغه، خطبه ی 129). خدا لعنت کند آن مردمی را که امر به معروف می کنند و خودشان بر خلاف آن معروف عمل می کنند، و آن مردمی را که نهی از منکر می کنند و خودشان همان منکراتی را که نهی می کنند مرتکب می شوند. یعنی آن آمرین به معروف و ناهون عن المنکری که اَلتّائِبُونَ نیستند، اَلْعابِدُونَ نیستند، اَلْحامِدُونَ نیستند، طَلسّائِحُونَ نیستند، اَلرّاکِعُونَ نیستند، اَلسّاجِدُونَ نیستند، هنوز این مراحل و منازل را طی نکرده می خواهند آمر به معروف و ناهی از منکر باشند، خدا چنین مردمی را لعنت کند.
شرایط امر به معروف و نهی از منکر
عرفا اصطلاحی دارند . مدعی هستند که سالکان ، چهار سیر مختلف دارند
1 - سیر من الخلق الی الحق ، یعنی سیر از خلق و طبیعت به سوی خداوند .
2 - سیر بالحق فی الحق ، سیر در خداوند یعنی کشف معارف الهی .
3 - سیر من الحق الی الخلق ، سیر از خداوند به سوی خلق ، یعنی آمدن برای ارشاد مردم .
4 - سیر بالحق فی الخلق .
در واقع میخواهند بگویند آن کسی شایستگی دارد که دستگیر دیگران باشد ، هادی و راهنمای دیگران باشد ، آمر به معروف و ناهی از منکر باشد که خودش رفته است{یعنی دو «سیر» اول را گذرانده است} به آن منزل و بعد ماموریت یافته که مردم را به آنجائی که خودش در آنجا قرار گرفته ، ببرد .[2]
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر:
معلوم شد که نهضت حسینی ارزش اصلی خودش را از امر به معروف و نهی از منکر گرفته است . پس باید این اصل را شناخت که این اصل مگر چه اندازه اهمیت دارد که حسین بن علی علیه السلام خودش را در راه آن شهید میکند و شایسته است مثل حسینی در این راه قربانی شود . امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقاء اسلام است . به اصطلاح ، علت مبقیه است . اصلا اگر این اصل نباشد ، اسلامی نیست . رسیدگی کردن دائم به وضع مسلمین است . آیا یک کارخانه بدون بازرسی و رسیدگی دائمی مهندسین متخصص که ببینند چه وضعی دارد ، قابل بقا است ؟ اصلا آیا ممکن است یک سازمان همینطور به حال خود باشد ، هیچ دربارهاش فکر نکنیم و در عین حال به کار خود ادامه دهد ؟ ابدا . جامعه هم چنین است . یک جامعه اسلامی اینطور است بلکه صد درجه برتر و بالاتر . شما کدام انسان را پیدا میکنید که از پزشک بی نیاز باشد ؟ یا انسان باید خودش پزشک بدن خود باشد ، یا باید دیگران پزشک باشند و او را معالجه کنند ، متخصص چشم ، متخصص گوش و حلق و بینی ، متخصص مزاج ، متخصص اعصاب . انسان همیشه انواع پزشکها را در نظر میگیرد برای آنکه اندامش را تحت نظر بگیرند ، ببینند در چه وضعی است . آنوقت جامعه نظارت و بررسی نمیخواهد ؟ ! جامعه رسیدگی نمیخواهد ؟ ! آیا چنین چیزی امکان دارد ؟ ! ابدا . حسین بن علی ( ع ) در راه امر به معروف و نهی از منکر ، یعنی در راه اساسی ترین اصلی که ضامن بقاء اجتماع اسلامی است ، کشته شد ، در راه آن اصلی که اگر نباشد ، دنبالش متلاشی شدن است ، دنبالش تفرق است ، دنبالش تفکک و از میان رفتن و گندیدن پیکر اجتماع است . بله ، این اصل ، این مقدار ارزش دارد . آیات قرآن در این زمینه بسیار زیاد است . قرآن کریم بعضی از جوامع گذشته را که یاد میکند و میگوید اینها متلاشی و هلاک شدند ، تباه و منقرض شدند ، میفرماید : به موجب اینکه در آنها نیروی اصلاح نبود ، نیروی امر به معروف و نهی از منکر نبود ، حس امر به معروف و نهی از منکر در میان این مردم زنده نبود .
♦شرایط امر به معروف و نهی از منکر:
حال ببینیم امر به معروف و نهی از منکر چه شرایطی دارد و چگونه ما میتوانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم ؟
اولا معروف یعنی چه ؟
منکر یعنی چه ؟
امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه ؟
اسلام از باب اینکه نخواسته موضوع امر به معروف و نهی از منکر را به امور معین ، مثل عبادات ، معاملات ، اخلاقیات ، محیط خانوادگی و . . . محدود کند ، کلمه عام آورده است : معروف ، یعنی هر کار خیر و نیکی . امر به معروف لازم است . نقطه مقابلش : هر کار زشتی . نگفت شرک یا فسق یا غیبت یا دروغ یا نمیمه (سخن چینی ) یا تفرقه اندازی یا ربا یا ریا ، بلکه گفت : منکر : هر چه که زشت و پلید است . " امر " یعنی فرمان ، " نهی " یعنی باز داشتن ، جلو گیری کردن .
اما این فرمان یعنی چه ؟
آیا مقصود از این فرمان ، فرمان لفظی است ؟
آیا امر به معروف و نهی از منکر فقط در مرحله لفظ است ؟
فقط باید با زبان امر به معروف و نهی از منکر کرد ؟
خیر ، امر به معروف و نهی از منکر در مرحله دل و ضمیر هست ، در مرحله زبان هست ، در مرحله دست و عمل هم هست . تو باید با تمام وجودت آمر به معروف و ناهی از منکر باشی .
از علی بن ابی طالب علیه السلام سئوال کردند اینکه قرآن در مورد بعضی از زندههای روی زمین میگوید اینها مردهاند ، یعنی چه ؟ میت الاحیاء مرده در میان زندهها کیست و چیست ؟
فرمود : مردم چند طبقه اند ، بعضی وقتی که منکرات را میبینند در ناحیه دل متاثر میشوند ، تا مغز استخوانشان می سوزد ، زبانشان به سخن در میآید ، انتقاد میکنند ، میگویند ، ارشاد میکنند ، به این مرحله هم قانع نشده وارد مرحله عمل میشوند ، با هر نوع عملی که شده است ، با مهربانی باشد ، با خشونت باشد ، با زدن باشد ، با کتک خوردن باشد ، بالاخره هر عملی را که وسیله ببینند برای اینکه با آن منکر مبارزه کنند انجام میدهند . فرمود این یک زنده به تمام زنده است .
بعضی دیگر ، وقتی که منکرات را میبینند دلشان آتش میگیرد ، به زبان میگویند ، داد و فریاد میکنند ، استغاثه میکنند ، نصیحت میکنند ، موعظه میکنند ولی پای عمل که در میان میآید ، دیگر مرد عمل نیستند .
فرمود : این هم دو سه خصلت از حیات را دارا است ، ولی یک خصلت از حیات را ندارد .
صنف سوم : دلش آتش میگیرد ، اما فقط جوش میزند ، فقط ناراحت میشود . مثلا روزنامه را میخواند میبیند ایام عید نمیخواهند احترام حسین بن علی را حفظ کنند . روزنامه ها تبلیغ میکنند ، رادیو هم تبلیغ میکند که از این فرصت برای تفریح استفاده کنید . چه نشستهاید ! نصف مردم تهران رفتند ، جاها را گرفتند ، ده روز تعطیلی دارید . اینها را میخواند ، در دل میگوید اینها چه کسانی هستند ؟ ! چرا با حسین بن علی علیه السلام مبارزه میکنند ؟ ! چرا یک نفر ، یک کلمه در روزنامه یا جای دیگر نمینویسد که بابا ! تفریح ، وقت زیادی دارد (باید توجه داشت که این سخنرانیها در زمان رژیم منحوس گذشته ایراد شده است ) . ما مدعی هستیم که حسین بن علی با روح ما پیوند دارد . ما از این مکتب استفادهها کردهایم و میکنیم . این کشور ، کشور حسین بن علی است ، کشور شیعه است . حسین بن علی شعار این ملت است ، شعار این کشور است . این ، اهانت به حسین بن علی است که شما این ایام را به دنبال تفریح و تفنن بروید ! در روزنامه میخواند ، جوش هم میزند اما حاضر نیست یک کلمه حتی به رفیقش بگوید که احترام حسین بن علی را حفظ کن ، تا سوم [ شهادت ] حسین بن علی باش .
...
این وظیفه بزرگ ( امر به معروف و نهی از منکر ) دو رکن ، دو شرط اساسی دارد :
یکی از آنها رشد ، آگاهی و بصیرت است .
حالا که من گفتم امر به معروف و نهی از منکر ، لابد همه ما خیال کردیم که خوب از اینجا برویم و امر به معروف و نهی از منکر کنیم .
از شما میپرسیم اصلا من و شما میفهمیم که امر به معروف و نهی از منکر چیست و چگونه باید انجام شود ؟ تا حالا که امر به معروف و نهی از منکرهای ما در اطراف دگمه لباس و بند کفش مردم بوده است ، در حول و حوش موی سر و دوخت لباس مردم بوده است !
ما اصلا معروف چه میشناسیم که چیست ؟ منکر چه میشناسیم که چیست ؟ ما گاهی معروفها را به جای منکر میگیریم و منکرها را به جای معروف . بهتر اینکه ما جاهلها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم . چه منکرها که به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد. آگاهی و بصیرت میخواهد،خبرت و خبرویت میخواهد ، دانایی ، روانشناسی و جامعه شناسی میخواهد تا انسان بفهمد که چگونه امر به معروف و نهی از منکر کند ، یعنی راه معروف را تشخیص بدهد ، ببیند معروف کجاست ، منکر را تشخیص بدهد ، ریشه منکر را به دست بیاورد ، از کجا آن منکر سرچشمه میگیرد .
و لهذا ائمه دین فرموده اند :
جاهل بهتر است امر به معروف و نهی از منکر نکند . چرا ؟
« لانه ما یفسده اکثر مما یصلحه » (کافیج 1 ص 44 ، باب عمل بدون علم).
چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر میکند ، میخواهد بهتر کند بدتر میکند . و چقدر در این زمینه مثالها زیاد است .
♦ آیت الله صفائی حائری:
محصلى بود زیرک و متحرک و بىآرام؛ درسش را تمام کرده بود و مىخواست برگردد و بار مسئولیتش را به مقصد برساند، که تشنهها و محتاجها و نیازمندها را دیده بود و نمىتوانست در حجره بنشیند و یا در غرفهاى خود را محبوس کند.
بارش را بست و براى خداحافظى پیش استادش رفت. استاد اجازهاش نداد و گفت باش. درست است که حرفها را مىدانى اما هنوز روشها را نیاموختهاى.
اما او گوشش بدهکار نبود و آتش مسئولیت آرامَش نمىگذاشت. راه افتاد. پیاده مىآمد ... در سر راه به روستایى رسید. در روستا، ملّایى بود زیرک و کار کشته و مرید باز. او در مسجد خانه گرفت، که مسجد براى آوارهها پناهگاه خوبى بود.
براى نماز در مسجد جمع شدند و نماز شام را گزاردند.
او مىدید که ملّا نمازش را غلط مىخواند. خوب دقت کرد، دید اصلا هیچ نمىداند، نه وقف را، نه وصل و قطع را، نه ادغام حروف یرملون را ...
اصلا از علم تجوید و قرائت بویى نبرده ...
سرش سوت کشید ... بعد از نماز دید که ملّا بر منبر نشست و به وعظ و خطابه مشغول شد؛ آن هم چه وعظى، چه خطابهاى!
دیگر طاقت نیاورد و دادش درآمد که بیا پایین! این چه وضعیه؟! مگر مجبورى که بىسواد، مردم را ضایع کنى؟
بیا پایین!
غوغایى به پا شد. مردم منتظر آخر صحنه بودند.
ملّاى زیرک در میان آن همه غوغا و فریاد، آرام آرام سرش را تکان داد و با خود گفت: صدق رسول اللَّه، صدق رسول اللَّه.
در برابر این فیلم، حتى طلبهى مسئول که طاقتش را باخته بود، مسحور شد، که این دیگر یعنى چه! صدق رسول اللَّه چیست؟
هنگامى که همه تشنه شدند و ساکت شدند، ملّا توضیح داد که دیروز از این ده و مردم خسته شده بودم، مىخواستم بگذارم و بروم، اما با خودم فکر مىکردم که آیا صحیح است؟
آرام آرام از فضاى ده بیرون رفتم و بالاى آن کوه رسیدم و آنجا نشستم
و با خستگىها خوابم برد. در خواب دیدم مردى بزرگ، جلیلالقدر، سوار بر اسبى سفید، از پایین کوه مىتاخت. به حدود من که رسید، ایستاد و به من نگاهى کرد. من از آن نگاه، خود را باختم، اما دیدم او با محبت به من نزدیک شد و به من گفت: مبادا که این ده را تنها بگذارى. مبادا که از میان اینها بروى. به این زودى شیطانى مىآید که مىخواهد دین من را ضایع کند و ایمان مردم را به باد بدهد. تو باش. تو پاسدار ده باش! صدق رسول اللَّه، صدق رسول اللَّه. آن شیطان همین است که مىبینید. اصلا همه چیزش مثل شیطان است! اعوُذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم.
مردم که شیطان را در خانهى خدا گیر آورده بودند، امان ندادند که بگریزد. چنانش کوفتند که توانش نماند!
بیچاره به یاد استاد افتاد (چون هنگام ضعف و درگیر و دارها گذشتهها به یاد مىآیند): «درست است که حرفها را مىدانى اما هنوز روشها را نیاموختهاى».
پیش استاد بازگشت و مدتى ماند و راهها را شناخت.
استاد به او اجازه داد که برود، اما او تقاضا کرد چندى بمانم.
استاد گفت: حالا مىتوانى بروى. برو، مگر مسئولیت را فراموش کردهاى؟
اما او هنوز کتکها را فراموش نکرده بود.
در هر حال، آمد و براى این که خودش را بشناسد به همان ده آمد. این بار پشت سر ملّا ایستاد، با او نماز خواند و مدافع او شد. اگر مسألهاى پیش مىآمد که ملّا به زحمت مىافتاد او کمک مىکرد و مسائل را جواب مىداد.
ملّا که مىدید مریدى دلسوز همراه دارد، او را به خود نزدیک کرد. اگر از دههاى اطراف، سراغ ملّا مىآمدند، ملّا او را مىفرستاد. رفته رفته ملّا خودش را شناخت و دید منبر کسر شأن اوست. به محراب قناعت کرد و منبر را به او واگذاشت.
راستى که راهها را شناخته بود و پُستها را بدست آورده بود و مُلّا را خلع سلاح کرده بود.
اما هنوز یک مسأله باقى بود و یک حساب تصفیه نشده بود.
یک شب که ملّا در کنار منبر نشسته بود و او را بالاى منبر فرستاده بود، او سخن را به معاد و حشر و نشر کشاند و اشکها را از چشمها بیرون ریخت و دلها را به لرزه آورد و دلها را در راه گلو انداخت.
آن گاه گفت: یک بشارت هم مىدهم. من امروز که به فکر قبر و عذاب افتاده بودم، سخت بیچاره شدم. در خواب دیدم که قیامت به پا شده و عذابها آماده گردیده و مردم در چه وضعى هستند! کسى کسى را نمىشناسد و هر کس از برادرش و مادرش و فرزندش فرارى است. هر کس از دوستش مىگریزد. هر کس سراغ پناهگاهى است. من به یاد رسول اللَّه افتادم. خودم را به او رساندم و گریه کردم. حضرت به من فرمودند: آیا از فلانى- ملّاى ده- امانى دارى؟ هر کس یک مو از او همراه داشته باشد در امان است!
این بگفت و از ملّا تقاضا کرد که مرا امانى بده!
ملّا که خود را شناخته بود، دستى به صورتش کشید و امانى به او داد!
او هم امان را گرفت و بوسید و مردم را تحریک کرد که امانى بگیرند!
از اطراف تقاضا شروع شد. با کمبود عرضه، وضع بدى پیش آمد. در میان هجوم جمعیت، دیگر مهلت نمىدادند که ملّا امانى بدهد، خودشان امانها را از سر و صورت ملّا مىگرفتند.
چیزى نگذشت که ملّا، امرَد و بىمو شد. اما او، ول کن نبود و مردم را به یاد ظلمها و ستمها و آب دزدیدنها و تجاوزها مىانداخت و زنها را با غیبت کردنها و دروغهایشان تحریک مىکرد.
ملّا در زیر دستها و پاها، خونین و بىرمق افتاده بود، که از لاى جمعیت چشمش به بالاى منبر افتاد و با ناله پرسید: آخر تو چه وقت این خواب را دیدى؟ لعنت بر این خواب!
و او با نگاهى پرمعنا جوابش داد: تو چه وقت آن خواب را دیده بودى؟
لعنت بر آن خواب! ( مسئولیت و سازندگى، ص: 236-آیةالله علی صفائی حائری ) ]
♦بخشی از بیانات آیت الله حائری شیرازی:
من مسوول ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر هستم. در بحث امر به معروف و نهی از منکر همه می گویند چطور می شود آن را راه اندازی کرد، اجرای نمود؟
وقتی می خواهیم امر به معروف و نهی از منکر را راهش بیاندازیم، مثل یک ماشینی است که سر بالا می رود؛ شیب تند است، کمر راه ماشین را خاموش می کنیم، ماشین هم به سمت پایین بر می گردد. [3]در امر به معروف هم همین طور است؛ فشار می آوریم، یک حرکتی ایجاد می شود و بعد بر می گردیم به مکان اول.
در جلسه ای به آنها عرض کردم مشکل در امر به معروف و نهی از منکر نیست. شما نمی روید فکر کنید روی این مطلب که چرا قرآن نگفت «یأمرون بالواجب»، گفت: «یأمرون بالمعروف»! بروید روی این فکر کنید. چرا نگفت «ینهون عن الحرام»، گفت: «ینهون عن المنکر»! عبارت معروف و منکر همین طور سطحی بیان نشده است. اگر چیزی معروف شد خود به خود همه به آن امر می کنند. اگر چیزی منکر شد خود به خود همه از آن نهی می کنند. مگر کسی به مرم می گوید که به این بچه بگو دست به این نزند؟ خودش نمی زند. فقط باید به او بگوییم و برایش جا بیفتد که این بد است، آن وقت دیگر نیازی به نهی کردن نیست.
پس آنچه را که در جامعه به آن نیاز داریم نه امر به معروف است ونهی از منکر. امر هم که می کنیم برای این است که معروفیت و منکریت منکر را جا بیندازیم. اگر اینها جا افتاد حرکت انسان، داعیه انسان برای امر به معروف، حرکت سرازیری است. اگر بخواهد امر به معروف صورت نگیرد علت می خواهد، برای اصل امر، نیاز به انرژی نیست، انرژی در خودش هست؛ چون حرکت سرازیری است. شما می خواهید هنوز واجب، معروف نشده به او امر کنید. این حرکت سربالایی است، تا زور پشت سرتان هست، حرکتی می کنید. وقتی این زور برداشته شد در این صورت می زنید خلاص و عقب نشینی می کنید. یعنی می خواهید قبل از اینکه چیزی را معروف کنید به آن امر کنید، امر می کنید به غیر معروف.
شارع به شما گفته است امر بکنید به معروف. معروف یک حیثیتی هست و واجب یک حیثیت دیگر. ممکن است واجب هنوز معروف نشده باشد. تو باید در این مرحله واجب را معروف کنی، نه اینکه امر به معروف کنی. می دانید مشکل کجاست؟ مشکل این است که گره معروف شدنِ واجب باید قبل از گره امر به معروف باز شود. ماه رمضان که زولبیا می خرید و شیرینی فروش یک باندی بر آن می بندد دو گره می زند؛ گره ای در رو و گره ای در زیر. اگر شما آن گره زیری را قبل از گره رویی باز کنید من یک میلیون به شما می دهم. این کار را نمی توانید انجام دهید! شما باید گره بالا را اول باز کنید تا آن وقت گره دوم باز شود. گره اول شما، واجب را معروف کردن است. اگر واجب معروف شد، امر به آن رایج می شود. اگر حرام منکر بشود، نهی از آن راحت می شود.
این یک فکری می خواهد؛ بیندیشید که چرا شارع نگفت امر به واجب و نگفت نهی از حرام، گفت: امر به معروف و نهی از منکر. یک شی ء «من حّیثُ اَنّه واجب» امر ندارد، «مِن حَیثُ اَنّهُ معروفُ» امر دارد. شارع سنجیده صحبت می کند.
♦ آیت الله علی صفائی حائری:
(اگر فقط لباس کسى را عوض کردیم و چادر بر سرش انداختیم و نمازخوانش نمودیم و با شعارها و تلقینها و یا تشویقها و تهدیدها، داغش کردیم، بدون این که از درون روشنش کرده باشیم و عشقى در نهادش گذاشته باشیم، ناچار در محیطى دیگر سرد می شود و یخ میزند؛ همانطور که آهن تفتیده در محیط دیگر، سرد و سخت میشود.
ما عاشق آفریده شده ایم فقط معشوقها را انتخاب می کنیم و براى این انتخاب است که باید آنها را بسنجیم که چه می دهند و چه می گیرند.) استاد علی صفائی حائری--مسئولیت وسازندگی ص44
ادامه بحث از کتاب حماسه حسینی شهید مطهری:
شاید شما بگوئید ما جاهلیم ، پس امر به معروف و نهی از منکر از ما ساقط شد ! جواب شما را دادهاند . قرآن میفرماید : لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیىَ مَنْ حَىَّ عَن بَیِّنَةٍ (سوره انفال ، آیه .42 )
«تا هر که هلاک مىشود از روى دلیلى روشن هلاک شود، وهر که زندگى مىکند ازروى برهانى آشکار زندگى کند»
....» رُّسُلًا مُّبَشرِِّینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلىَ اللَّهِ حُجَّةُ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کاَنَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا
«پیامبرانى مژده دهنده و بیم دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد، و خدا پیروزمند و حکیم است» (165نساء)
از یکی از معصومین میپرسند : بعضی از مردم جاهلند ، در روز قیامت با اینها چگونه عمل میشود ؟ میفرماید : در آن روز عالمی را میآورند که عمل نکرده است ، میگویند چرا عمل نکردی ؟ جواب ندارد ، باید به سرنوشت ننگین و سهمگین خود دچار شود . شخصی را میآورند و میگویند : تو چرا عمل نکردی ؟ میگوید نمیدانستم ، نمیفهمیدم ! میگویند : « هلا تعلّمتُ :چرا نرفتی یادبگری » (امالی مفید ص 228)
نمیدانم ، نمیفهمم هم عذر شد ؟ ! خدا عقل را برای چه آفریده است ؟ برای اینکه بفهمی ، موشکافی کنی ، بروی کاوش کنی ، تحقیق کنی .
تو باید از آن کسانی باشی که نه تنها اوضاع زمان خودت را درک بکنی ، بلکه باید آینده را هم بفهمی و درک بکنی .
امیرالمومنین فرمود : « و لا نتخوف « قارعه حتی تحل بنا » (نهج البلاغه ، خطبه 32) ، مردم ما نادان شده اند ، بلایایی را که به آنها رو میآورد ، تا رو نیاورده تشخیص نمیدهند ، پیش بینی ندارند . باید پیش بینی کنند . نه تنها باید به اوضاع زمان خودشان آگاه باشند بلکه باید آنچنان جامعه شناس باشند که مصائبی را که در آینده میخواهد پیش بیاید تشخیص بدهند و بفهمند که در پنجاه سال بعد چنین خواهد شد « و لقد اتینا ابراهیم رشده »( سوره انبیاء ، آیه51 ). یکی از چیزهایی که به نهضت حسین بن علی ( ع ) ارزش زیاد میدهد روشن بینی است . روشن بینی یعنی چه ؟ یعنی حسین ( علیه السلام ) در آنروز چیزهایی را در خشت خام دید که دیگران در آینه هم نمیدیدند . ما امروز نشستهایم و اوضاع آن زمان را تشریح میکنیم . ولی مردمی که در آن زمان بودند آنچنان که حسین بن علی علیه السلام میفهمید ، نمیفهمیدند .
*****************
{ گفتن مسائل و احکام، پس از معرفت خدا و دنیا و انسان و معاد معنا دارد.
تمامى این خطابها، به مؤمن و متّقى است. کسى که نه معرفت دارد و نه محبّت و ایمان، کسى که در مقام عمل و اطاعت نیست؛ بر فرض برایش از احکام بگویى، فرار مىکند؛ و بر فرض بر او سختگیرى کنى و تحمیل نمایى، نفرت مىآورد و عصیان و سرکشى نشان مىدهد.به اینها مىگفتم، عمل و حکم، پس از معرفت و محبّت و ایمان است. و تو مادام که از این هدایت و ارشاد کمک نگرفته باشى، بیان احکام و امر به معروف و نهى از منکر معنا ندارد. نامههاى بلوغ، ص: 149-استاد صفائی حائری}
********************
هر گونه امر و دستور و یا نهى و بازداشت، احتیاج به زمینهى ارشاد و آگاهى از معروف و منکر دارد.
مادام که تو زبان و نطق و تحلیل و توضیح از خوبى و بدى کارى پرده بر نداشته باشى و معرفت و بینش در طرف نیاورده باشى و به تعبیر شرعى مادام که ارشاد نکرده باشى، حق امر و نهى ندارى.
و نکته مهمتر، در امر ونهى، گذشته از ارشاد، عنصر نصیحت و دلسوزىدخالت دارد، باید حرفها نه از روى بىخیالى و یا اداء تکلیف که از روى محبت و نصیحت و دلسوزى باشد، که تکلیف این است نه فقط پراندن حرفها و انتشار اندیشهها، که حرفها و اندیشههایى به گوش و دل راه مىیابد که همراه نرمش و نصیحت و مهربانى و دلسوزى باشد. آنچه که باعث تذکر و یادآورى و پذیرش آن مىشود و یا خشیت و احساسى را در دل زنده مىکند، همین با نرمش و مهرآمیز برخورد کردن است، به خصوص آنجاکه طرف در سنگر رفته باشد و براى خود حریم گرفته باشد و پردههاى نخوت را فرو افکنده باشد.
خطاب این است: «قَولًا له قَولًا لیِّناً لعَلّه یَتذکّر اوْ یخشى». « طه، 44»
به موسى و هارون که نمونهاى از غضب و حلم و آتش و آب هستند، دستور مىدهد که هر دو با خصوصیت متفاوتى که دارید با فرعون حرف بزنید آن هم نه از روى خشونت و یا زهد و دلزدگى که با نرمش و لینت. چه بسا یادآورى شود و یا به خشیت برسد.
حتى با احتمال تذکر و خشیت، دستور لینت و نرمش هست و آن هم نرمشى نه از روى مداهنه و سستى که از روى رحمت و محبت، که: «بِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّه لِنتَ لَهُم»؛ « آل عمران، 159»
تو به خاطر آنچه که از رحمت و محبت خدا در دل دارى با اینها نرم شدهاى؛ «لوکنتَ فظّاً غَلیظَ الْقلبِ لانفضُّوا مِن حَولِکِ»؛ « آل عمران، 159»
اگر خشن و سنگ دل بودى، در زبان تو خشونت بود و یا در دل تو غلظت و سختى، از گرد تو پراکنده مىشدند و کنار مىرفتند و حتّى خشونت زبان، محبت و رحمت قلبى تو را آلوده مىکرد و از کار مىانداخت.
على مىفرماید: «مَنْ لانَ عودُه کَثُفَتْ اغصانُه»؛ « نهج البلاغهى صبحى صالح، ح 214»
کسى که لینت و نرمش در ساقههایش و چوبهایش بنشیند، برگ و بارش زیاد مىشود و تولیدش انبوه مىگردد، شرط بارورى، نرمش است آن هم نرمشى مهرانگیز و مهربان.
با این برخورد است که ارشاد شکل مىگیرد و ظرف تو بارور مىگردد و آنگاه مىتوانى بر روى این بار تکیه کنىوامرونهى و یاتندى و خشونت و یا قهر و قاطعیت داشته باشى و یا توبیخ و شماتت و افشاگرى بنمایى
کسى که این قدر با او راه رفته باشى. به تو در دلش و در خلوتش حق مىدهد که بر او بشورى و رسوایش کنى و یا آمرانه و قاطعانه با او برخورد نمایى. او در جایى نایستاده که زیر پاى محکم و جایگاه مسلطى داشته باشد، که درک و احساس و عاطفهاش سرشار شده و آگاهى و محبت برخورد و رحمت گفتار تو وجودش را زنجیر کرده، پس اگر مىماند نه به خاطر عدم مقتضى که به خاطر وجود مانع است و باید مانع را با قاطعیت و قهر و خشونت و تندى و امر و نهى و برخورد محکم کنار زد و از زمینههاى مناسب بهره بردارى نمود. کتاب قیام، ص: 21 -استادعلی صفائی حائری
*******************************
آنها که با عبودیت، به رسالت رسیدند و همراه پیام حق به راه افتادند و با خشوع و خضوع، پاداش قرب را به دست آوردند. دیگر امر و دستورشان به هوسها و محبوبهاشان نیست که به معروف دستور مىدهند. و به آنچه که با ارشاد و تبلیغ، آگاهى داده بودند ومعرفت و بصیرت بخشیده بودند، فرمان مىدهند.
حرکتى که این مراحل را طى نکرده باشد و جهادى که از این منازل نگذشته باشد، بر فرض امر به حق باشد،به معروف نیستو بر فرض که نهى از باطل باشد، نهى از منکر نیست، خوبىها و زشتىها، شناسایى نشده و با احساس گره نخورده، هنوز دراحساس و عاطفه و درخواستهها و آرزوها ریشه دارد.[نه در عقل]
وپیداست آنچه که در دل ریشه دوانیده بر فرض از دست و چشم دور نگاهش دارى، دور نمىشود که آرزوى نزدیک و آتش خواهش، همیشه دل را مىلرزاند و تو را از درون فتح مىکند و از پاى مىاندازد، بر فرض از بیرون قاطعیتى و دستورى اعمال شود، قاطیعتى توجیه نشده و جا نیافتاده است.
امر و دستور، امر به معروف و دستور به شناخته شدهها و توصیهشدههانیست.
به دنبال آن جریان ریشهدار و جهاد همراه ایمان و عبودیت و رسالت است، که این دو نکته تحقق مىیابد امر به حق است و نهى از باطل و این حق، معروف است و شناسایى شده و این باطل، منکر است و توجیه یافته. و در هر حال این قاطعیتى است که جا افتاده و در هنگام حضور مقتضى و زمینهها، به رفع مانع و قطع مزاحمتها پرداختهایم و این چنین پرداختى، سنگین نیست که معروف و مطلوب است.
آنچه امر و نهى را سنگین و نفرت انگیز مىسازد همین هجوم توجیه نشده و قاطعیت بىمورد است که به کفر وانحراف مىکشاند و از راه دور مىکند و در باطل پابرجا مىسازد.
من خود شاهد کفر و الحادهاى ریشهدار، در خانوادههاى مذهبى بودهام که به دنبال فشار بر نماز صبح و کوتاهکردن موى سر و دورى از لباسهاى زیبا و کنارهگیرى از هوسهاى شعلهور، آنچنان نفرتى را برانگیخته که گذشت سالها هنوز از جوش و خروش آن نکاهیده است.
راستى که به جاى آوردن چند نماز صبح در زیر فشار، به اعراض و نفرت از نماز، براى همیشه و از دین تا پایان زندگى، کشیده و این تجارت زیان بارى است. شاید تحمل قضاى چند نماز صبح و توجیه و زمینهسازى و سرزنشهاى حساب شده، جایى براى آشتى و دریچهاى براى صلح باقى مىگذاشت، در حالى که این قاطعیتهاى مزاحم وآمریتهاى بدون زمینه، کار را براى همیشه خراب کرده و ریشهها را خشکانیده است.
این حقیقت، با تجربه هم به دست مىآید، که قدرت، تواضع مىخواهد وقاطعیت، زمینه و امر و نهى، هنگام مناسب، قدرت همراه خشونت، لجاجت و حسادت را و نفرت و درگیرى را شکل مىدهد. و قاطعیت بدون مقتضى، کهولت و سستى و سرکشى و اعراض را پایه مىگذارد و امر و نهى بىهنگام، وازدگى و خستگى و طغیان و عصیان را به دنبال مىآورد. و این تجربهاى است که در خانوادههاى مذهبى و قاطعیتهاى خشن، هنوز هم به دست مىآید. در حالى که در میان خانوادههاى مذهبى مهربان و در کنار تذکرهاى آرام و سرزنشهاى شیرین، بر فرض که ریشههاى محکم هم شکل نگرفته باشند. دلبستگىهاى مذهبى و عاطفههاى ریشهدار، کارگشا هستند.
همانطور که در خانوادههاى غیر مذهبى و یا ضد مذهبى هم این گرایشهاى اصیل و کششهاى دینى، بیشتر بروز مىنماید و آشکار مىشود.
بىجهت نیست که به دنبال صفتهاى «التائِبون، الْعابِدون، الْحامِدُون، السائِحُون، الرَّاکِعون، السَّاجِدُون، الامِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»، به دنبال این صفتهایى که بدون واو عطف، پشت سر هم مىآمدند، دو صفت «وَالناهُون عَنِ الْمُنْکِرَ وَ الْحافِظُون لِحُدود اللَّه». همراه واو عطف و پیوسته قرار مىگیرد و در واقع امر به معروف و نهى از منکر را به حفظ حدود خدا پیوند مىزند، تا این امر و نهى و این قاطعیت، همراه شناخت و بصیرت و در سایهى حدود و اندازهها، تحقق بیابد، چون امر و نهى بدون توجه به حدود و اندازهها، خود باعث نفرت و اعراض در یک مرحله و عصیان و طغیان در مراحل بعد و کفرو الحاد در مراحل نهایى مىشود. بخصوص که جوان در برابر این امر و نهى حساس مىشود و به کشف تناقضها و تظاهرها و دروغها مىپردازد و دم خروس را بیرون مىکشد و با این مدارک به الحادى مستدل روى مىآورد و به کفرى ریشهدار گره مىخورد.
شاید، با مرور سالها و یا برخوردهاى مناسب و با تجربهى بنبست، روزى و روزگارى، دوباره به مذهب پیوند بخورد و جوانهها را در هنگام پیرى سبز کند، ولى اگر رویش بىموقع نباشد دیر است و این رویش دیررس به خاطر قاطعیتهاى بدون زمینه و امر و نهى به حق، ولى غیر معروف و ناشناخته بوده است.
همراه معرفت و آگاهى، در زمینه توجیه و توضیح، نه امر و نهى، که قاطعیت و خشونت شمشیر هم تحمل مىشود و استحقاق تازیانه از عصیان و نفرت، جلوگیر مىشود، همانطور که براحتى از تیغ جراح استقبال مىکنى و سیلى دوست را بجان مىخرى. کتاب قیام، ص: 210-استاد علی صفائی حائری
[1] [نصیحت حضرت علی علیه السلام به کسانی که قبل از خودسازی روی به دیگر سازی می آورند:
من شغل نفسه بغیر نفسه تحیّر فى الظلمات ؛ هر که از خویش به غیر خود بپردازد، در تاریکى ها متحیّر مى ماند.]
[2] آنها که هنوز از خویشتن سفر نکرده و هجرت نکرده و به سوى خلق مىآیند، یا بتپرست مىشوند و یا بتساز و یا هر دو، که هم اسیر خلقند و هم خلق را اسیر خود مىسازند. مسولیت و سازندگی -استاد علی صفائی حائری.ص172
[3] سنگی که به بالا «پرتاب»می شود وقتی که نیرویش تمام شد به قعر زمین برمیگردد اما گیاه که ریشه دار است سر به بالادارد و هیچ وقت بر نمی گردد، پس انسانی که اعمالش ریشه در تفکر دارد....»استاد علی صفائی حائری
- ۹۳/۰۷/۲۳