قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

سلام خوش آمدید

فرق شکل فکر کردن با روش فکر کردن

پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۳۲ ب.ظ

نظر استاد صفائی حائری در تفاوت بین شکل فکر کردن(منطق ) و (روش فکر کردن )

چیکیده:‌

استاد در منابعی که در پایین ذکر شده اینطور می فرمایندانسان برای اینکه از سطح حیوانیت به سطح انسانیت صعود کند باید به شناخت برسد و برای رسیدن به شناخت باید تفکر کند و برای تفکرکه به مواد فکری نیاز دارد «اطلاعاتی است که از بواسطه تدبر و تجربه و یا بواسطه علم حظوری از دو منبع هستی و نفس بدست می آید » و  به شکل فکر کردن نیاز دارد(یعنی منطق) ومهمتر از همه به روش تفکر(آزادی، آموزش ،تذکر) نیاز دارد

اما نکته مهم این است که به نظر فلاسفه و منطق دانها معمولا اکثر شکلها وقالبهای تفکر بصورت فطری و خودکار در مغز انسان انجام می شود

و به نظر استاد ،  این روش تفکر است که مهم و حیاتی است

بعنوان مثال درمنطق می خوانیم که برای اینکه یک قضیه منطقی درست از آب دربیاید و یقینی باشد نباید از لفظ مشترک استفاده کرد والا ابهام ایجاد می شود مثل در قضیه منطقی

«در باز است»- «باز پرنده است » ‌‌ پس« در پرنده است» چون از لفظ «باز»‌که لفظ مشترک است استفاده شده نتیجه غلط از آب در آمد.

و همه می دانیم که برای دانستن این موضوع که «در پرنده نیست» نیاز به منطق نیست چون این را هر روستایی می داند که قضیه ای که گذشت غلط است ودر نمی تواند پرنده باشد

البته مباحث جدل و مغالطه و.. در مناظرات کار برد خوبی دارند

در منابع زیر اهمیت روش تفکر را استاد اینطور بیان می کنند:

دانلود توضیحات صوتی استاد غنوی قسمت 1  

دانلود توضیحات صوتی استاد غنوی قسمت 2

****************************************

مسولیت وسازندگی صفحه 14:

 انسان و مذهب، این هر دو از تفکر شروع مىشوند و تفکر:

به مواد فکرى (تجربه و تدبر)

و به نقد و سنجش (تعقل)

و شکل فکرى (منطق صورى)

و به روش فکر کردن (آزادى، آموزش، یادآورى) نیاز دارد.

******************************

مسئولیت و سازندگى، ص: 137:

ما اگر بخواهیم بیشتر و بالاتر از ادراکات حسى گام برداریم و علومخویش را گستردهتر کنیم، چارهاى جز نتیجهگیرى و استنتاج و تفکر نداریم. «1» در حالى که این تفکر باید بر پایهى یقین و یا تجربه استوار شود و از خرافهها و اصول پذیرفته شده، غربال گردد.

در این سطح، ما در منطق و روش شناخت، به مواد فکرى، به شکل فکرى، به روش فکر کردن نیازمندیم؛ همان طور که در یک ساختمان به این هر سه محتاجیم. «2»

در فکر سازمان گرفته، همچون یک ساختمان عظیم، مواد کاملا بررسى مىشوند و ارزیابى مىگردند و آن گاه در بهترین شکل هندسى و با بهترین نوع معمارى هماهنگ مىشوند و ترکیب مىگیرند.

مادام که روش فکر کردن و مطالعه کردن بدست نیامده باشد، منطق صورى کارى از پیش نمىبرد. تنها در کنار روش و مواد است که منطق صورى، با شکلهاى گوناگونش بازده دارد و بهره مىدهد. در حالىکه خود نیز بارور و سرشار گردیده و پیش رفته است.

پس از آزادى و آموزش و یادآورى، همراه با تدبر و تفکر و تعقل است که شناختهاى عمیق بدست مىرسند، آن هم شناخت نه به خاطرشناخت و نه به خاطر بهرهبردارى، بل به خاطر رشد؛ چون تنها با این شناخت است که فاجعهى تمدن و بنبست صنعت، درمان مىشود و راه حل مىگیرد.

****************

روش نقد جلد1، ص: 69 :

ما هنگامى که از رنگ برگها و شکل برگها مىپرسیم، بر فرض آن را بیابیم، وضع ساقهها و ریشهها مشخص نمىشود و همین است که بارها گفته شده، مادام که انسان مجهول است، اسلام معلوم نخواهد شد. مادام که روش تفکر و معرفت را نمىدانیم به نورى نخواهیم رسید. هر چند که فلسفهى وضوء و حدث و نماز و روزه را هم یافته باشیم؛ چون بر فرض این گرهها باز شدند، گرههاى دیگر را باز نمىکنند. ضرورت دیندارى و اصالت دین را توضیح نمىدهند و همین است که پس از یک عمر بحث و ارزیابى باز هم در برابر یک تلنگر از پا مىافتیم و در برابر یک اشکال، شکست مىخوریم.

یک مکتب هنگامى ارزش مىیابد که ما را از ریشهها کمک کند و با روشهایش ما را، به؛

آزادى،

تفکر،

شناخت،

احساس،

عقیده (شناختى که با احساس گره خورده)

و نظامها

و دستورها (عمل) برساند.

با این روش و با این برنامهى بنیادى، مىتوان مکتبها را سنجید و نقد

زد و انتخاب کرد.

مکتبى که از مقطع دستورها و عملها شروع شود، یک مکتب سنتى و عادتى است؛ چون تو همانطور که عصاى پدر بزرگت را به ارث بردهاى، از این اعمال و حرکتها هم، سهم گرفتهاى. این چنین برگهاى بىریشهاى، در برابر طوفانها که هیچ، همراه یک نسیم، از پا مىافتند.

مکتبى که از مقطع احساسها شروع شود، منهاى ریشهى شناخت و منهاى میوهى عمل، همچون مذاهب بودایى و ودایى و عرفانى، فقط احساس تو را سنگین کرده و تو را در خود زندانى مىکنند.

اما مکتبى که با روشهایش تو را به آزادى رسانده و از جبرهاى بیرونى و درونى و از اسارتها و بندها و از خود آزادى، آزاد کرده است و به تو روش فکر کردن و از کجا شروع کردن را آموخته، تا خود تو، به شناختها و احساسها و نظامها و دستورها رو بیاورى، این چنین مکتبى است که تو را مسخ نکرده و تو را به دوش نکشیده و تو را از پا نینداخته و فلج بار نیاورده است.

**************

درآمدى بر علم اصول، ص: 138:

فقیه در گذشته و امروز باید مواد فکرى به خلق مىداد- یتلوا علیهم آیاته- و روش فکر کردن و ارزیابى کردن- تفکر و تدبر- را به آنها آموخت- یعلمهم الکتاب و الحکمة- و آنها را از اسارتهاى فکرى از عوامل محیط و عادت و تعصب و تقلید و هوسها جدا مىکرد- یزکیهم- و هنگام غفلت، به آنها یادآورى مىنمود- ذکّر فان الذکرى تنفع المؤمنین- «1»

 این وظیفهى فقیه بوده است و هست که تفکرها را به جریان بیندازد و به شناختها برساند؛ شناخت از استعدادها و عظمت انسان و شناخت وسعت هستى و دنیا و شناخت کار انسان و نقش انسان دراین هستى گسترده.

و باز این وظیفهى او بوده است و هست که این تفکرها و شناختها را با عقیدهها همراه کند و حرکت و کوشش را به دست بدهد.

***************

اما روش تفکر و مطالعه چیست؟

اردیبهشت امسال با چند نفر از دوستان به ییلاقى کوهستانى رفته بودیم. کوه جالب بود و دوستان من مىخواستند از آن گلهاى قشنگ و آن سبزههاى ملیح به سیر و سلوکى هم برسند و صبحانه را با این غذاى روحى تکمیل کنند.

یکى از آنها خیلى ساختگى، آمده بود- مثل معرکه گیرها- کنار یک گل وحشى نشسته بود و سر تکان مىداد و لب وا مىچید و مثلًا تفکر مىکرد که جل الخالق، ببین خدا چه کرده و چه قدر زحمت کشیده است.

او پس از اینکه خودش مقدارى مست مىشد، دیگران را به سر خمره مىطلبید و آنها را دعوت مىکرد که ببینید چه رنگى! چه برگهایى! اصلًا چه خاصیتى! و بعد مرا حَکَم قرار مىداد که لابد خیلى خاصیت دارد.

من از آن همه تصنع خندهام گرفته بود. با اینکه از این دلقکبازىها نفرت داشتم، فقط لبخند زدم و گفتم: تو با این تفکرات عمیقت آخر سر مىشوى یک گیاه شناس و اگر موفق بشوى در همین حد مىمانى. این تفکرها تو را به گیاه نزدیک مىکند و این سیر فکرى تو را تا همین حد پیش مىبرد نه بیشتر!

چرت دوستم کاملًا پاره شد و با صمیمیت پرسید: پس چگونه باید فکر کنیم تا بیشتر پیش برویم و خدا را ببینیم؟

گفتم: به این مثال دقت کن. من و تو با هم مىآییم در منزلى که تو در آن جا شبهایى را بیدار بودهاى و جامهاى لذتى را سر کشیدهاى. من و تو با هممقدارى لباس را روى بند مىبینیم و این گوشه هم کفشها و دمپایىهایى را مىبینیم و آن طرفتر هم تخت و فرش و وسائل دیگر را مىبینیم.

گفتم: در این صحنه من هر چه فکر مىکنیم، هرچه دمپایى را زیر نظر بگیرم و آن را بشکافم، به کجا مىرسم؟ جز به چاههاى نفت و کارخانههاى پتروشیمى؟

همینطور هر جا لباسها را بررسى کنم، به چه چیز دست مىیابم؟ جز به سلیقهها و ذوقها و هنرها؟ و هرچه تخت را زیر و رو کنم، به چه چیز جالبى برمىخورم؟ جز خانهى موریانهها و یا جنگلها و باغها و باغبانها؟ این از من، اما تو! تو با هر نگاه، هزار خاطره در ذهنت زنده مىشود. «1»

از دمپایى به پاها و بدنها و قامتها و نازها مىرسى و از لباسها به محبتهایى پى مىبرى و از تخت چوبى خشن به لطافتها کوچ مىکنى. چرا؟

چون تو پیش از لباس، صاحب لباس را دیدهاى و بیش از خانه، با صاحب خانه بودهاى و انسها و بزمها و نوشانوشهایى داشتهاى. تو از لباس، قامت را مىبینى و لطافت را حس مىکنى و حتى زمزمههاى محبت را مىشنوى و در این سطح است که مىتوانى بگویى:

        

         به صحرا بنگرم، صحرا ته بینم             به دریا بنگرم دریا ته بینم

             به هرجا بنگرم کوه و در و دشت             نشان از قامت رعنا ته بینم

 

در این مرحله تو در هر جا، قامت را مىبینى نه لباس را. و یار را مىبینى، نه اغیار را. و این است که مدهوش مىشوى و بدون هیچگونه تصنعى به اعماق سفر مىکنى.

اگر تو پیش از اینکه با این گل و صحرا و دشت مأنوس بشوى. به عشقى و جمالى و رحمتى و دوستى و دلدارى رسیده باشى، دیگر با هر برگ گل او را مىبینى و در هر کجا او را مىیابى. و از سطح یک گیاهشناس آگاه فراتر مىروى.

          که او مو بیند و تو پیچش مو             وى ابرو بیند و تو اشارتهاى ابرو

 

آرام آرام دوستم را بلند کردم و راه افتادم و خلاصه حالتى رفت که محراب به فریاد آمد. آنگاه برایش توضیح دادم که براى رسیدن به برداشتهاى عمیقتر گذشته از این اصل مىتوانى چند اصل دیگر را هم درنظر بگیرى:

اول اینکه احتمال بدهى در هر حادثه، درسى هست و در این خاکها ممکن است گوهرى باشد.

گفتم: با این توجه دیگر از حادثهها سطحى نمىگذرى و سُر نمىخورى. وبرایش داستان بچههایى را گفتم که چه طور مىآمدیم و در کنار دکههایى که دم باغ ملى یا سرکوچهها، بستنى و نوشابه مىفروختند، معتکف مىشدیم و آخر شب به جستوجو مىپرداختیم تا اگر پولى افتاده به دست بیاوریم.

برایش شرح دادم که چگونه خرّهها را بالا مىکشیدیم و آنها را با انگشتهاى کوچکمان فشار مىدادیم و همینکه فشار دو ریالى را حس مىکردیم، از جا مىجهیدیم و فرار مىکردیم و بقیه به دنبال ...

و توضیح دادم ما با این احتمال اینگونه عمیق مىکاویدیم؛ واى به روزى که به یقین مىرسیدیم.

دوم اینکه حادثهها را با گذشته و آیندهاش در نظر بگیرى و در بند لحظهها نمانى. فقط این پرده را نبینى، بلکه دستها و احساسها و میلهایى را هم که لابهلاى این پردهها مدفون هستند نبش قبر کنى.

سوم اینکه نه در حادثهها، بلکه در آن حادثهاى که اهمیتش را یافتهاى تفکر کنى؛ چون فکر در آن جا که اهمیت دارد، متمرکز مىشود.

و چهارم اینکه مدتى عملى کار کنى و نمونههایى ببینى. دیدى صبح چگونه از یک زنبور عسل فرار کردیم و حتى عینکمان افتاد و نفهمیدیم.

دیدى چهطور آن بچهى کوچولو گریه مىکرد و از جدایى پدرش رنج مىبرد و تا در آغوش پدر ننشست، آرام نگرفت و حتى به در کنار او بودن قناعت نکرد؟ و همینطور نمونههایى دادم که او خیلى سطحى از آنها گذشته بود.

من این داستان را اینطور خلاصه کردم تا توضیح بدهم که: همانطور که آیههاىطبیعت و گلهاى وحشى کوهستان با آن دلقکبازىها درک نمىشد و به این پنج اصل نیاز داشت، آیههاى قرآن هم با زور و تصنع و ژست گسترش نمىیابد؛ مگر پس از رسیدن به آزادى و تفکر و تدبر و آموزش و تذکر و مگر پس از رهبرى نمودن و هماهنگ کردن تفکرها و مطالعهها با نیازها و زمینهها.

آیههاى سبز، ص: 244-و- روش برداشت از قرآن، ص 113 تا 117

 

  • مجید علیپورمقدم

نظرات (۱)

  • سیدمصطفی هاشمی محجوب
  • سلام به نظر من منظور مرحوم شیخناالاستاد این نیست که علم منطق بیهوده است منظورشان اینست که منحصر دراین حصارعلمی نشو وروی پیامها تفکر آزاد داشته باش . منطق روش فکرکردن هست اما همه روشهای تفکر منحصر در صورتهای منطقی نیست.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی

    شما عاشق اینجا خواهید شد اگر فقط نیم ساعت آن را مرور کنید.

    ✅️ روانشناسی آرامش و موفقیت
    ✅️ هدف گذاری
    ✅️ مدیریت زمان
    ✅️ برنامه ریزی
    ✅️ اعتماد به نفس

    طبقه بندی موضوعی