قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

سلام خوش آمدید

▒◄جاهل بهتر است امر به‏ معروف و نهی از منکر نکند

چهارشنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۶ ب.ظ

دانلود فایل ورد---»جاهل بهتر است امر به‏ معروف و نهی از منکر نکند

 
 

جاهل بهتر است امر به‏ معروف و نهی از منکر نکند

کافی ‏ج 1 ص 44 ، باب عمل بدون علم).

سم الله الرحمن الرحیم

من چه شرایطی باید داشته باشم تا بتوانم دین خدا را تبلیغ کنم؟

من چه شرایطی باید داشته باشم تا بتوانم امر به معروف و نهی از منکر کنم؟

 

علی بن أبی طالب علیه السلام می فرمایند:

 «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَعَلَیْهِ اَنْ یَبْدَأَ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ. . (نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 70.)

 یعنی آن کسی که خود را پیشوای مردم معرفی می کند، معلم و مربی مردم معرفی می کند، واعظ و خطیب مردم معرفی می کند، هادی و راهنمای مردم معرفی می کند، اول باید از خودش شروع کند، اول خودش را تعلیم بدهد، بداند که یک جاهل در اندرون خودش هست، اول به آن جاهلی که در درون خودش به نام نفس امّاره هست تلقین کند و یاد بدهد؛ یک موجود تربیت نشده ای در درون خودش هست، اول خودش را تربیت و تأدیب کند ، اول نفس خودش را موعظه کند ، ملامت کند، از نفس خودش حساب بکشد ؛  همین که خودش را اصلاح و تهذیب کرد و صالح شد، آن وقت می تواند مدعی شود که من می توانم راهنما و هادی مردم باشم، واعظ مردم باشم، معلم مردم باشم، مؤدِّب و مربی مردم باشم، مصلح اجتماع باشم. حضرت در ادامه حدیث می فرمایند: آن کسی که خودش را تعلیم و تربیت می کند، بیشتر شایسته ی احترام است تا آن کسی که مردم را تعلیم و تربیت می کند. چون آن مشکلتر و مهمتر است

[ همچنین حضرت در جای دیگری ، خطاب به کسانی که قبل از خودسازی روی به دیگر سازی می آورندمی فرماید:من شغل نفسه بغیر نفسه تحیّر فى الظلمات ؛ هر که از خویش به غیر خود بپردازد، در تاریکى ها متحیّر مى ماند.]

باز ایشان در حدیث دیگری می فرمایند:

«اَلْحَقُّ اَوْسَعُ الْاَشْیاءِ فِی التَّواصُفِ وَ اَضْیَقُها فِی التَّناصُفِ   (نهج البلاغه، خطبه ی 214.)

چه جمله ها دارد! اینها را باید بر لوح دل بنویسند. فرمود: حق و عدالت در مقام سخن گویی و سخن سرایی و سخنرانی و در مقام زبان، دایره اش از همه چیز وسیعتر است؛ یعنی در مقام سخن، میدانی به اندازه ی میدان حق باز نیست. اگر انسان بخواهد سخنرانی کند، بخواهد حرف بزند، از هر موضوعی بیشتر در اطراف حق می شود حرف زد. اما در مقام عمل، میدانی از میدان حق تنگتر نیست. آن وقت است که انسان می بیند چقدر مشکل است! همان که آن قدر می توانست در اطراف حق حرف بزند، موقع عمل که می رسد می بیند برداشتن یک گام هم مشکل است.

اینجا هم قرآن{در سوره توبه آیه 112} بعد از آنکه می گوید: اَلتّائِبُونَ اَلْعابِدُونَ اَلْحامِدُونَ اَلسّائِحُونَ اَلرّاکِعُونَ اَلسّاجِدُونَ» می گوید: «اَلْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنّاهُونَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ  اینها هستند که در راه اشاعه ی خیر قدم برمی دارند، در راه مبارزه با شر و فساد قدم برمی دارند، و اینها هستند تنها کسانی که چنین صلاحیتی را دارند. «وَ بَشِّرِ اَلْمُؤْمِنِینَ» در اینجا به مؤمنین نوید و بشارت بده که اگر تائب، عابد، سائح، راکع و ساجد شدند و پس از آن آمر به معروف و ناهی از منکر شدند، آنگاه موفق خواهند شد. اما اگر همه ی آنها را داشتند ولی امر به معروف و نهی از منکر را نداشتند، به جایی نخواهند رسید.

{واز آن طرف} اگر امر به معروف و نهی از منکر را داشتند اما [این] آمرین به معروف و ناهین از منکر، خودشان آلوده بودند و توبه فرمایان خود توبه کمتر کردند بازهم به جایی نخواهند رسید.

امیر المؤمنین فرمود: «لَعَنَ اللّهُ الْآمِرینَ بِالْمَعْروفِ التّارِکینَ لَهُ، وَ النّاهینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعامِلینَ بِهِ (نهج البلاغه، خطبه ی 129). خدا لعنت کند آن مردمی را که امر به معروف می کنند و خودشان بر خلاف آن معروف عمل می کنند، و آن مردمی را که نهی از منکر می کنند و خودشان همان منکراتی را که نهی می کنند مرتکب می شوند. یعنی آن آمرین به معروف و ناهون عن المنکری که اَلتّائِبُونَ نیستند،  اَلْعابِدُونَ نیستند ،  اَلْحامِدُونَ نیستند، السّائِحُونَ نیستند، اَلرّاکِعُونَ نیستند، اَلسّاجِدُونَ نیستند، هنوز این مراحل و منازل را طی نکرده می خواهند آمر به معروف و ناهی از منکر باشند، خدا چنین مردمی را لعنت کند.

شرایط امر به معروف و نهی از منکر

 عرفا اصطلاحی دارند . مدعی هستند که سالکان ، چهار سیر مختلف دارند

1 - سیر من الخلق الی الحق ، یعنی سیر از خلق و طبیعت به سوی خداوند .

2 - سیر بالحق فی الحق ، سیر در خداوند یعنی کشف معارف الهی .

3 - سیر من الحق الی الخلق ، سیر از خداوند به سوی خلق ، یعنی آمدن‏ برای ارشاد مردم .

4 - سیر بالحق فی الخلق .

 در واقع می‏خواهند بگویند آن کسی شایستگی دارد که دستگیر دیگران باشد ، هادی و راهنمای دیگران باشد ، آمر به معروف و ناهی از منکر باشد که‏ خودش رفته است به آن منزل {یعنی دو «سیر» اول را گذرانده است} و بعد ماموریت یافته که مردم را به آنجائی‏ که خودش در آنجا قرار گرفته ، ببرد .[1]

 

vاهمیت امر به معروف و نهی از منکر:

 معلوم شد که نهضت حسینی ارزش اصلی خودش را از امر به معروف و نهی‏ از منکر گرفته است . پس باید این اصل را شناخت که این اصل مگر چه‏ اندازه اهمیت دارد که حسین بن علی علیه السلام خودش را در راه آن شهید می‏کند و شایسته است مثل حسینی در این راه قربانی شود . امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقاء اسلام است . به اصطلاح ، علت مبقیه[2] است . اصلا اگر این اصل نباشد ، اسلامی نیست . رسیدگی کردن دائم به وضع مسلمین است . آیا یک کارخانه‏ بدون بازرسی و رسیدگی دائمی مهندسین متخصص که ببینند چه وضعی دارد ، قابل بقا است ؟ اصلا آیا ممکن است یک سازمان همینطور به حال خود باشد ، هیچ درباره‏اش فکر نکنیم و در عین حال به کار خود ادامه دهد ؟ ابدا . جامعه هم چنین است . یک جامعه اسلامی اینطور است بلکه صد درجه برتر و بالاتر . شما کدام انسان را پیدا می‏کنید که از پزشک بی ‏نیاز باشد ؟ یا انسان باید خودش پزشک بدن خود باشد ، یا باید دیگران پزشک باشند و او را معالجه کنند ، متخصص چشم ، متخصص گوش و حلق و بینی ، متخصص مزاج ، متخصص اعصاب . انسان همیشه انواع پزشکها را در نظر می‏گیرد برای آنکه‏ اندامش را تحت نظر بگیرند ، ببینند در چه وضعی است . آنوقت جامعه‏ نظارت و بررسی نمی‏خواهد ؟ ! جامعه رسیدگی نمی‏خواهد ؟ ! آیا چنین چیزی‏ امکان دارد ؟ ! ابدا . حسین بن علی ( ع ) در راه امر به معروف و نهی از منکر ، یعنی در راه‏ اساسی‏ ترین اصلی که ضامن بقاء اجتماع اسلامی است ، کشته شد ، در راه آن‏ اصلی که اگر نباشد ، دنبالش متلاشی شدن است ، دنبالش تفرق است ، دنبالش تفکک و از میان رفتن و گندیدن پیکر اجتماع است . بله ، این اصل‏ ، این مقدار ارزش دارد . آیات قرآن در این زمینه بسیار زیاد است . قرآن کریم بعضی از جوامع گذشته را که یاد می‏کند و می‏گوید اینها متلاشی و هلاک شدند ، تباه و منقرض شدند ، می‏فرماید : به موجب اینکه در آنها نیروی اصلاح نبود ، نیروی امر به معروف و نهی از منکر نبود ، حس‏ امر به معروف و نهی از منکر در میان این مردم زنده نبود .

 

شرایط امر به معروف و نهی از منکر:

حال ببینیم امر به معروف و نهی از منکر چه شرایطی دارد و چگونه ما می‏توانیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم ؟

اولا معروف یعنی چه ؟

منکر یعنی چه ؟

امر به معروف و نهی از منکر یعنی چه ؟

اسلام از باب اینکه‏ نخواسته موضوع امر به معروف و نهی از منکر را به امور معین ، مثل‏ عبادات ، معاملات ، اخلاقیات ، محیط خانوادگی و . . . محدود کند ، کلمه‏ عام آورده است : معروف ، یعنی هر کار خیر و نیکی . امر به معروف لازم‏ است . نقطه مقابلش : هر کار زشتی . نگفت شرک یا فسق یا غیبت یا دروغ‏ یا نمیمه (سخن چینی ) یا تفرقه اندازی یا ربا یا ریا ، بلکه گفت : منکر : هر چه که زشت و پلید است . " امر " یعنی فرمان ، " نهی " یعنی باز داشتن ، جلو گیری کردن .

 اما این فرمان یعنی چه ؟

آیا مقصود از این فرمان ، فرمان لفظی است ؟

 آیا امر به معروف و نهی از منکر فقط در مرحله لفظ است ؟

فقط باید با زبان‏ امر به معروف و نهی از منکر کرد ؟

 خیر ، امر به معروف و نهی از منکر در مرحله دل و ضمیر هست ، در مرحله زبان هست ، در مرحله دست و عمل هم‏  هست . تو باید با تمام وجودت آمر به معروف و ناهی از منکر باشی .

 از علی بن ابی طالب علیه السلام سؤال کردند اینکه قرآن در مورد بعضی از زنده‏های روی زمین می‏گوید اینها مرده‏اند ، یعنی چه ؟ میت الاحیاء مرده در میان زنده‏ها کیست و چیست ؟

فرمود : مردم چند طبقه‏ اند ، بعضی وقتی که منکرات را می‏بینند در ناحیه دل متاثر می‏شوند ، تا مغز استخوانشان می ‏سوزد ، زبانشان به سخن در می‏آید ، انتقاد می‏کنند ، می‏گویند ، ارشاد می‏کنند ، به این مرحله هم قانع نشده وارد مرحله عمل می‏شوند ، با هر نوع عملی که شده است ، با مهربانی باشد ، با خشونت باشد ، با زدن‏ باشد ، با کتک خوردن باشد ، بالاخره هر عملی را که وسیله ببینند برای‏ اینکه با آن منکر مبارزه کنند انجام می‏دهند . فرمود این یک زنده به تمام‏ زنده است .

 بعضی دیگر ، وقتی که منکرات را می‏بینند دلشان آتش می‏گیرد ، به زبان می‏گویند ، داد و فریاد می‏کنند ، استغاثه می‏کنند ، نصیحت می‏کنند ، موعظه می‏کنند ولی پای عمل که در میان می‏آید ، دیگر مرد عمل نیستند .

فرمود : این هم دو سه خصلت از حیات را دارا است ، ولی یک خصلت از حیات را ندارد .

صنف سوم : دلش آتش می‏گیرد ، اما فقط جوش می‏زند ، فقط ناراحت می‏شود . مثلا روزنامه را می‏خواند می‏بیند ایام عید نمی‏خواهند احترام حسین بن علی‏ را حفظ کنند . روزنامه ‏ها تبلیغ می‏کنند ، رادیو هم تبلیغ می‏کند که از این‏ فرصت برای تفریح استفاده کنید . چه نشسته‏اید ! نصف مردم تهران رفتند ، جاها را گرفتند ، ده روز تعطیلی دارید . اینها را می‏خواند ، در دل می‏گوید اینها چه کسانی هستند ؟ ! چرا با حسین بن علی علیه السلام مبارزه می‏کنند ؟ ! چرا یک نفر ، یک کلمه در روزنامه یا جای دیگر نمی‏نویسد که بابا ! تفریح ، وقت زیادی دارد (باید توجه داشت که این سخنرانیها در زمان رژیم منحوس گذشته‏ ایراد شده است ) . ما مدعی هستیم که حسین بن علی با روح ما پیوند دارد . ما از این مکتب استفاده‏ها کرده‏ایم و می‏کنیم . این کشور ، کشور حسین بن علی است ، کشور شیعه است . حسین بن علی شعار این ملت است ، شعار این کشور است . این ، اهانت به‏ حسین بن علی است که شما این ایام را به دنبال تفریح و تفنن بروید ! در روزنامه می‏خواند ، جوش هم می‏زند اما حاضر نیست یک کلمه حتی به رفیقش‏ بگوید که احترام حسین بن علی را حفظ کن ، تا سوم [ شهادت ] حسین بن علی‏ باش .

...

این وظیفه بزرگ ( امر به معروف و نهی از منکر ) دو رکن ، دو شرط  اساسی دارد :

یکی از آنها رشد ، آگاهی و بصیرت است .

 حالا که من گفتم‏  امر به معروف و نهی از منکر ، لابد همه ما خیال کردیم که خوب از اینجا برویم و امر به معروف و نهی از منکر کنیم .

 از شما می‏پرسیم اصلا من و شما می‏فهمیم که امر به معروف و نهی از منکر چیست و چگونه باید انجام شود ؟ تا حالا که امر به معروف و نهی از منکرهای ما در اطراف دگمه لباس و بند کفش مردم بوده است ، در حول و حوش موی سر و دوخت لباس مردم بوده‏ است !

 ما اصلا معروف چه می‏شناسیم که چیست ؟ منکر چه می‏شناسیم که چیست‏ ؟ ما گاهی معروفها را به جای منکر می‏گیریم و منکرها را به جای معروف . بهتر اینکه ما جاهلها امر به معروف و نهی از منکر نکنیم . چه منکرها که‏ به نام امر به معروف و نهی از منکر به وجود نیامد. آگاهی و بصیرت‏ می‏خواهد،خبرت و خبرویت می‏خواهد ، دانایی ، روانشناسی و جامعه شناسی‏ می‏خواهد تا انسان بفهمد که چگونه امر به معروف و نهی از منکر کند ، یعنی‏ راه معروف را تشخیص بدهد ، ببیند معروف کجاست ، منکر را تشخیص بدهد ، ریشه منکر را به دست بیاورد ، از کجا آن منکر سرچشمه می‏گیرد .

 و لهذا ائمه دین فرموده ‏اند :

 جاهل بهتر است امر به‏  معروف و نهی از منکر نکند . چرا ؟

 « لانه ما یفسده اکثر مما یصلحه[3] » (کافی.‏ج 1 ص 44 ، باب عمل بدون علم).

 چون جاهل هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر می‏کند ، می‏خواهد بهتر  کند بدتر می‏کند . و چقدر در این زمینه مثالها زیاد است .

{اتمام بخش اول از سخنان شهید مطهری از کتاب حماسه حسینی}

بعد از فرا گرفتن معروفها و منکرها که شامل معارف و احکام دینی می باشد مهمترین موردی که باید فرا گرفته شد طرز برخورد و ارتباط است[4]


 

 

 [داستانی زیبا متناسب باهمین موضوع(جاهل بهتر است امر به معروف نکند) به نقل  آیت الله علی صفائی حائری از کتاب، مسئولیت و سازندگى، ص: 236 ]

محصلى بود زیرک و متحرک و بى‏آرام؛ درسش را تمام کرده بود و مى‏خواست برگردد و بار مسئولیتش را به مقصد برساند، که تشنه‏ها و محتاج‏ها و نیازمندها را دیده بود و نمى‏توانست در حجره بنشیند و یا در غرفه‏اى خود را محبوس کند.

بارش را بست و براى خداحافظى پیش استادش رفت. استاد اجازه‏اش نداد و گفت باش. درست است که حرف‏ها را مى‏دانى اما هنوز روش‏ها را نیاموخته‏اى.

اما او گوشش بدهکار نبود و آتش مسئولیت آرامَش نمى‏گذاشت. راه‏ افتاد. پیاده مى‏آمد ... در سر راه به روستایى رسید. در روستا، ملّایى بود زیرک و کار کشته و مرید باز. او در مسجد خانه گرفت، که مسجد براى آواره‏ها پناهگاه خوبى بود.

براى نماز در مسجد جمع شدند و نماز شام را گزاردند.

او مى‏دید که ملّا نمازش را غلط مى‏خواند. خوب دقت کرد، دید اصلا هیچ نمى‏داند، نه وقف را، نه وصل و قطع را، نه ادغام حروف یرملون را ...

اصلا از علم تجوید و قرائت بویى نبرده ...

سرش سوت کشید ... بعد از نماز دید که ملّا بر منبر نشست و به وعظ و خطابه مشغول شد؛ آن هم چه وعظى، چه خطابه‏اى!

دیگر طاقت نیاورد و دادش درآمد که بیا پایین! این چه وضعیه؟! مگر مجبورى که بى‏سواد، مردم را ضایع کنى؟

بیا پایین!

غوغایى به پا شد. مردم منتظر آخر صحنه بودند.

ملّاى زیرک در میان آن همه غوغا و فریاد، آرام آرام سرش را تکان داد و با خود گفت: صدق رسول اللَّه، صدق رسول اللَّه.

در برابر این فیلم، حتى طلبه‏ى مسئول که طاقتش را باخته بود، مسحور شد، که این دیگر یعنى چه! صدق رسول اللَّه چیست؟

هنگامى که همه تشنه شدند و ساکت شدند، ملّا توضیح داد که دیروز از این ده و مردم خسته شده بودم، مى‏خواستم بگذارم و بروم، اما با خودم فکر مى‏کردم که آیا صحیح است؟

آرام آرام از فضاى ده بیرون رفتم و بالاى آن کوه رسیدم و آن‏جا نشستم‏

و با خستگى‏ها خوابم برد. در خواب دیدم مردى بزرگ، جلیل‏القدر، سوار بر اسبى سفید، از پایین کوه مى‏تاخت. به حدود من که رسید، ایستاد و به من نگاهى کرد. من از آن نگاه، خود را باختم، اما دیدم او با محبت به من نزدیک شد و به من گفت: مبادا که این ده را تنها بگذارى. مبادا که از میان این‏ها بروى. به این زودى شیطانى مى‏آید که مى‏خواهد دین من را ضایع کند و ایمان مردم را به باد بدهد. تو باش. تو پاسدار ده باش! صدق رسول اللَّه، صدق رسول اللَّه. آن شیطان همین است که مى‏بینید. اصلا همه چیزش مثل شیطان است! اعوُذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم.

مردم که شیطان را در خانه‏ى خدا گیر آورده بودند، امان ندادند که بگریزد. چنانش کوفتند که توانش نماند!

بیچاره به یاد استاد افتاد (چون هنگام ضعف و درگیر و دارها گذشته‏ها به یاد مى‏آیند): «درست است که حرف‏ها را مى‏دانى اما هنوز روش‏ها را نیاموخته‏اى».

پیش استاد بازگشت و مدتى ماند و راه‏ها را شناخت.

استاد به او اجازه داد که برود، اما او تقاضا کرد چندى بمانم.

استاد گفت: حالا مى‏توانى بروى. برو، مگر مسئولیت را فراموش کرده‏اى؟

اما او هنوز کتک‏ها را فراموش نکرده بود.

در هر حال، آمد و براى این که خودش را بشناسد به همان ده آمد. این بار پشت سر ملّا ایستاد، با او نماز خواند و مدافع او شد. اگر مسأله‏اى پیش مى‏آمد که ملّا به زحمت مى‏افتاد او کمک مى‏کرد و مسائل را جواب‏  مى‏داد.

ملّا که مى‏دید مریدى دلسوز همراه دارد، او را به خود نزدیک کرد. اگر از ده‏هاى اطراف، سراغ ملّا مى‏آمدند، ملّا او را مى‏فرستاد. رفته رفته ملّا خودش را شناخت و دید منبر کسر شأن اوست. به محراب قناعت کرد و منبر را به او واگذاشت.

راستى که راه‏ها را شناخته بود و پُست‏ها را بدست آورده بود و مُلّا را خلع سلاح کرده بود.

اما هنوز یک مسأله باقى بود و یک حساب تصفیه نشده بود.

یک شب که ملّا در کنار منبر نشسته بود و او را بالاى منبر فرستاده بود، او سخن را به معاد و حشر و نشر کشاند و اشک‏ها را از چشم‏ها بیرون ریخت و دل‏ها را به لرزه آورد و دل‏ها را در راه گلو انداخت.

آن گاه گفت: یک بشارت هم مى‏دهم. من امروز که به فکر قبر و عذاب افتاده بودم، سخت بیچاره شدم. در خواب دیدم که قیامت به پا شده و عذاب‏ها آماده گردیده و مردم در چه وضعى هستند! کسى کسى را نمى‏شناسد و هر کس از برادرش و مادرش و فرزندش فرارى است. هر کس از دوستش مى‏گریزد. هر کس سراغ پناهگاهى است. من به یاد رسول اللَّه افتادم. خودم را به او رساندم و گریه کردم. حضرت به من فرمودند: آیا از فلانى- ملّاى ده- امانى دارى؟ هر کس یک مو از او همراه داشته باشد در امان است!

این بگفت و از ملّا تقاضا کرد که مرا امانى بده!

ملّا که خود را شناخته بود، دستى به صورتش کشید و امانى به او داد!

او هم امان را گرفت و بوسید و مردم را تحریک کرد که امانى بگیرند!

از اطراف تقاضا شروع شد. با کمبود عرضه، وضع بدى پیش آمد. در میان هجوم جمعیت، دیگر مهلت نمى‏دادند که ملّا امانى بدهد، خودشان امان‏ها را از سر و صورت ملّا مى‏گرفتند.

چیزى نگذشت که ملّا، امرَد و بى‏مو شد. اما او، ول کن نبود و مردم را به یاد ظلم‏ها و ستم‏ها و آب دزدیدن‏ها و تجاوزها مى‏انداخت و زن‏ها را با غیبت کردن‏ها و دروغ‏هایشان تحریک مى‏کرد.

ملّا در زیر دست‏ها و پاها، خونین و بى‏رمق افتاده بود، که از لاى جمعیت چشمش به بالاى منبر افتاد و با ناله پرسید: آخر تو چه وقت این خواب را دیدى؟ لعنت بر این خواب!

و او با نگاهى پرمعنا جوابش داد: تو چه وقت آن خواب را دیده بودى؟

لعنت بر آن خواب!  ( مسئولیت و سازندگى، ص: 236-آیة‌الله علی صفائی حائری ) ]

 

بخشی از بیانات آیت الله محی الدین حائری شیرازی:

من مسوول ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر هستم. در بحث امر به معروف و نهی از منکر همه می گویند چطور می شود آن را راه اندازی کرد، اجرای نمود؟

وقتی می خواهیم امر به معروف و نهی از منکر را راهش بیاندازیم، مثل یک ماشینی است که سر بالا می رود؛ شیب تند است، کمر راه ماشین را خاموش می کنیم، ماشین هم به سمت پایین بر می گردد. [5]در امر به معروف هم همین طور است؛ فشار می آوریم، یک حرکتی ایجاد می شود و بعد بر می گردیم به مکان اول.

در جلسه ای به آنها عرض کردم مشکل در امر به معروف و نهی از منکر نیست. شما نمی روید فکر کنید روی این مطلب که چرا قرآن نگفت «یأمرون بالواجب»، گفت: «یأمرون بالمعروف»! بروید  روی این فکر کنید. چرا نگفت «ینهون عن الحرام»، گفت: «ینهون عن المنکر»! عبارت معروف و منکر همین طور سطحی بیان نشده است. اگر چیزی معروف شد خود به خود همه به آن امر می کنند. اگر چیزی منکر شد خود به خود همه از آن نهی می کنند. مگر کسی به مرم می گوید که به این بچه بگو دست به این نزند؟ خودش نمی زند. فقط باید به او بگوییم و برایش جا بیفتد که این بد است، آن وقت دیگر نیازی به نهی کردن نیست.

پس آنچه را که در جامعه به آن نیاز داریم نه امر به معروف است ونهی از منکر. امر هم که می کنیم برای این است که معروفیت و منکریت منکر را جا بیندازیم. اگر اینها جا افتاد حرکت انسان، داعیه انسان برای امر به معروف، حرکت سرازیری است. اگر بخواهد امر به معروف صورت نگیرد علت می خواهد، برای اصل امر، نیاز به انرژی نیست، انرژی در خودش هست؛ چون حرکت سرازیری است. شما می خواهید هنوز واجب، معروف نشده به او امر کنید. این حرکت سربالایی است، تا زور پشت سرتان هست، حرکتی می کنید. وقتی این زور برداشته شد در این صورت می زنید خلاص و عقب نشینی می کنید. یعنی می خواهید قبل از اینکه چیزی را معروف کنید به آن امر کنید، امر می کنید به غیر معروف.

شارع به شما گفته است امر بکنید به معروف. معروف یک حیثیتی هست و واجب یک حیثیت دیگر. ممکن است واجب هنوز معروف نشده باشد. تو باید در این مرحله واجب را معروف کنی،  نه اینکه امر به معروف کنی. می دانید مشکل کجاست؟ مشکل این است که گره معروف شدنِ واجب باید قبل از گره امر به معروف  باز شود. ماه رمضان که زولبیا می خرید و شیرینی فروش یک باندی بر آن می بندد دو گره می زند؛ گره ای در رو و گره ای در زیر. اگر شما آن گره زیری  را قبل از گره رویی باز کنید من یک میلیون به شما می دهم. این کار را نمی توانید انجام دهید! شما باید گره بالا را اول باز کنید تا آن وقت گره دوم باز شود. گره اول شما، واجب را معروف کردن است. اگر واجب معروف شد، امر به آن رایج می شود. اگر حرام منکر بشود، نهی از آن راحت می شود.

این یک فکری می خواهد؛ بیندیشید که چرا شارع نگفت امر به واجب و نگفت نهی از حرام، گفت: امر به معروف و نهی از منکر. یک شی ء «من حّیثُ اَنّه واجب» امر ندارد، «مِن حَیثُ اَنّهُ معروفُ» امر دارد. شارع سنجیده صحبت می کند.

 

 

Description: http://www.598.ir/files/fa/news/1391/4/21/17759_916.jpg آیت الله علی صفائی حائری:

(اگر فقط لباس کسى را عوض کردیم و چادر بر سرش انداختیم و نمازخوانش نمودیم و با شعارها و تلقین‏ها و یا تشویق‏ها و تهدیدها، داغش کردیم، بدون این که از درون روشنش کرده باشیم و عشقى در نهادش گذاشته باشیم، ناچار در محیطى دیگر سرد می‏ شود و یخ می‏زند؛ همان‏طور که آهن تفتیده در محیط دیگر، سرد و سخت میشود.

ما عاشق آفریده شده‏ ایم فقط معشوق‏ها را انتخاب می ‏کنیم و براى این انتخاب است که باید آن‏ها را بسنجیم که چه می ‏دهند و چه می گیرند.)

          استاد علی صفائی حائری--مسئولیت وسازندگی ص44

 

 

Description: http://www.fardanews.com/files/fa/news/1393/8/10/252911_180.jpgادامه بحث از کتاب حماسه حسینی شهید مطهری:

 شاید شما بگوئید ما جاهلیم ، پس امر به معروف و نهی از منکر از ما ساقط شد ! جواب شما را داده‏اند . قرآن می‏فرماید :

   لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیىَ‏ مَنْ حَىَّ عَن بَیِّنَةٍ   (سوره انفال ، آیه .42  )

«تا هر که هلاک مى‏شود از روى دلیلى روشن هلاک شود، وهر که زندگى مى‏کند ازروى برهانى آشکار زندگى کند»

....» رُّسُلًا مُّبَشرِِّینَ وَ مُنذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلىَ اللَّهِ حُجَّةُ  بَعْدَ الرُّسُلِ  وَ کاَنَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا

«پیامبرانى مژده ‏دهنده و بیم‏ دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد، و خدا پیروزمند و حکیم است» (165نساء)

[یعنی خداوندبوسیله فرستاد پیامبرانش حجت را بر بنده اش تمام می کند که اگر زندگی می کند بداند برای چه زندگی می کند و اگر هلاک می شود بداند برای چه هلاک می شود]

 

 از یکی از معصومین می‏پرسند : بعضی از مردم جاهلند ، در روز قیامت با اینها چگونه عمل می‏شود ؟ می‏فرماید : در آن روز عالمی را می‏آورند که عمل نکرده است ، می‏گویند چرا عمل نکردی ؟ جواب ندارد ، باید به سرنوشت ننگین و سهمگین خود دچار شود . شخصی را می‏آورند و می‏گویند:تو چرا عمل نکردی؟ می‏گوید نمی‏دانستم ، نمی‏فهمیدم ! می‏گویند : « هلّا تعلّمتَ [6]:چرا نرفتی یادبگری »نمی‏دانم ،  نمی‏فهمم هم عذر شد ؟ ! خدا عقل را برای چه‏ آفریده است ؟ برای اینکه بفهمی ، موشکافی کنی ، بروی کاوش کنی ، تحقیق‏ کنی .

 تو باید از آن کسانی باشی که نه تنها اوضاع زمان خودت را درک‏ بکنی ، بلکه باید آینده را هم بفهمی و درک بکنی .

 امیرالمومنین فرمود : « و لا نتخوف  قارعه حتی تحل بنا » (نهج البلاغه ، خطبه 32) ، مردم ما نادان شده ‏اند ، بلایایی را که به‏  آنها رو می‏آورد ، تا رو نیاورده تشخیص نمی‏دهند ، پیش بینی ندارند .  باید پیش بینی کنند . نه تنها باید به اوضاع زمان خودشان آگاه باشند بلکه باید آنچنان جامعه شناس باشند که مصائبی را که در آینده می‏خواهد پیش بیاید تشخیص بدهند و بفهمند که در پنجاه سال بعد چنین خواهد شد « و لقد اتینا ابراهیم رشده »( سوره انبیاء ، آیه51  ).  یکی از چیزهایی که به نهضت حسین بن علی ( ع ) ارزش زیاد می‏دهد روشن‏ بینی است . روشن بینی یعنی چه ؟ یعنی حسین ( علیه السلام ) در آنروز چیزهایی را در خشت خام دید که دیگران در آینه هم نمی‏دیدند . ما امروز نشسته‏ایم و اوضاع آن زمان را تشریح می‏کنیم . ولی مردمی که در آن زمان‏ بودند آنچنان که حسین بن علی علیه السلام می‏فهمید ، نمی‏فهمیدند .

 ***************************************************

Description: http://www.598.ir/files/fa/news/1391/4/21/17759_916.jpg گفتن مسائل و احکام، پس از معرفت خدا و دنیا و انسان و معاد معنا دارد.

تمامى این خطاب‏ها، به مؤمن و متّقى است. کسى که نه معرفت دارد و نه محبّت و ایمان، کسى که در مقام عمل و اطاعت نیست؛ بر فرض برایش از احکام بگویى، فرار مى‏کند؛ و بر فرض بر او سخت‏گیرى کنى و تحمیل نمایى، نفرت مى‏آورد و عصیان و سرکشى نشان مى‏دهد.به این‏ها مى‏گفتم، عمل و حکم، پس از معرفت و محبّت و ایمان است. و تو مادام که از این هدایت و ارشاد کمک نگرفته باشى، بیان احکام و امر به معروف و نهى از منکر معنا ندارد. [7]

هر گونه امر و دستور و یا نهى و بازداشت، احتیاج به زمینه‏ى ارشاد و آگاهى از معروف و منکر دارد.

مادام که تو زبان و نطق و تحلیل و توضیح از خوبى و بدى کارى پرده بر نداشته باشى و معرفت و بینش در طرف نیاورده باشى و به تعبیر شرعى مادام که ارشاد نکرده باشى، حق امر و نهى ندارى.

و نکته مهم‏تر، در امر ونهى، گذشته از ارشاد، عنصر نصیحت و دلسوزى‏دخالت دارد، باید حرف‏ها نه از روى بى‏خیالى و یا اداء تکلیف که از روى محبت و نصیحت و دلسوزى باشد، که تکلیف این است نه فقط پراندن حرف‏ها و انتشار اندیشه‏ها، که حرف‏ها و اندیشه‏هایى به گوش و دل راه مى‏یابد که همراه نرمش و نصیحت و مهربانى و دلسوزى باشد. آنچه که باعث تذکر و یادآورى و پذیرش آن مى‏شود و یا خشیت و احساسى را در دل زنده مى‏کند، همین با نرمش و مهرآمیز برخورد کردن است، به خصوص آنجاکه طرف در سنگر رفته باشد و براى خود حریم گرفته باشد و پرده‏هاى نخوت را فرو افکنده باشد.

خطاب این است: «قَولًا له قَولًا لیِّناً لعَلّه یَتذکّر اوْ یخشى». «  طه، 44»

 به موسى و هارون که نمونه‏اى از غضب و حلم و آتش و آب هستند، دستور مى‏دهد که هر دو با خصوصیت متفاوتى که دارید با فرعون حرف بزنید آن هم نه از روى خشونت و یا زهد و دلزدگى که با نرمش و لینت. چه بسا یادآورى شود و یا به خشیت برسد.

حتى با احتمال تذکر و خشیت، دستور لینت و نرمش هست و آن هم نرمشى نه از روى مداهنه و سستى که از روى رحمت و محبت، که: «بِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّه لِنتَ لَهُم»؛ « آل عمران، 159»

 تو به خاطر آنچه که از رحمت و محبت خدا در دل دارى با اینها نرم شده‏اى؛ «لوکنتَ فظّاً غَلیظَ الْقلبِ لانفضُّوا مِن حَولِکِ»؛ « آل عمران، 159»

 اگر خشن و سنگ دل بودى، در زبان تو خشونت بود و یا در دل تو غلظت و سختى، از گرد تو پراکنده مى‏شدند و کنار مى‏رفتند و حتّى خشونت زبان، محبت و رحمت قلبى تو را آلوده مى‏کرد و از کار مى‏انداخت.

على مى‏فرماید: «مَنْ لانَ عودُه کَثُفَتْ اغصانُه»؛ « نهج البلاغه‏ى صبحى صالح، ح 214»

 کسى که لینت و نرمش در ساقه‏هایش و چوب‏هایش بنشیند، برگ و بارش زیاد مى‏شود و تولیدش انبوه مى‏گردد، شرط بارورى، نرمش است آن هم نرمشى مهرانگیز و مهربان.

با این برخورد است که ارشاد شکل مى‏گیرد و ظرف تو بارور مى‏گردد و آنگاه مى‏توانى بر روى این بار تکیه کنى‌و‌امر‌و‌نهى و یاتندى و خشونت و یا قهر و قاطعیت داشته باشى و یا توبیخ و شماتت و افشاگرى بنمایى

کسى که این قدر با او راه رفته باشى. به تو در دلش و در خلوتش حق مى‏دهد که بر او بشورى و رسوایش کنى و یا آمرانه و قاطعانه با او برخورد نمایى. او در جایى نایستاده که زیر پاى محکم و جایگاه مسلطى داشته باشد، که درک و احساس و عاطفه‏اش سرشار شده و آگاهى و محبت برخورد و رحمت گفتار تو وجودش را زنجیر کرده، پس اگر مى‏ماند نه به خاطر عدم مقتضى که به خاطر وجود مانع است و باید مانع را با قاطعیت و قهر و خشونت و تندى و امر و نهى و برخورد محکم کنار زد و از زمینه‏هاى مناسب بهره بردارى نمود.[8]          

آنها که با عبودیت، به رسالت رسیدند و همراه پیام حق به راه افتادند و با خشوع و خضوع، پاداش قرب را به دست آوردند. دیگر امر و دستورشان به هوس‏ها و محبوب‏هاشان نیست که به معروف دستور مى‏دهند. و به آنچه که با ارشاد و تبلیغ، آگاهى داده بودند ومعرفت و بصیرت بخشیده بودند، فرمان مى‏دهند.

حرکتى که این مراحل را طى نکرده باشد و جهادى که از این منازل نگذشته باشد، بر فرض امر به حق باشد،به‌ معروف نیست‌و بر فرض که نهى از باطل باشد، نهى از منکر نیست، خوبى‏ها و زشتى‏ها، شناسایى نشده و با احساس گره نخورده، هنوز دراحساس و عاطفه و درخواسته‏ها و آرزوها ریشه دارد.[نه در عقل]

وپیداست آنچه که در دل ریشه دوانیده بر فرض از دست و چشم دور نگاهش دارى، دور نمى‏شود که آرزوى نزدیک و آتش خواهش، همیشه دل را مى‏لرزاند و تو را از درون فتح مى‏کند و از پاى مى‏اندازد، بر فرض از بیرون قاطعیتى و دستورى اعمال شود، قاطیعتى توجیه نشده و جا نیافتاده است.

امر و دستور، امر به معروف و دستور به شناخته شده‏ها و توصیه‏شده‏هانیست.

به دنبال آن جریان ریشه‏دار و جهاد همراه ایمان و عبودیت و رسالت است، که این دو نکته تحقق مى‏یابد امر به حق است و نهى از باطل و این حق، معروف است و شناسایى شده و این باطل، منکر است و توجیه یافته. و در هر حال این قاطعیتى است که جا افتاده و در هنگام حضور مقتضى و زمینه‏ها، به رفع مانع و قطع مزاحمت‏ها پرداخته‏ایم و این چنین پرداختى، سنگین نیست که معروف و مطلوب است.

آنچه امر و نهى را سنگین و نفرت انگیز مى‏سازد همین هجوم توجیه نشده و قاطعیت بى‏مورد است که به کفر وانحراف مى‏کشاند و از راه دور مى‏کند و در باطل پابرجا مى‏سازد.

من خود شاهد کفر و الحادهاى ریشه‏دار، در خانواده‏هاى مذهبى بوده‏ام که به دنبال فشار بر نماز صبح و کوتاه‏کردن موى سر و دورى از لباس‏هاى زیبا و کناره‏گیرى از هوس‏هاى شعله‏ور، آنچنان نفرتى را برانگیخته که گذشت سال‏ها هنوز از جوش و خروش آن نکاهیده است.

راستى که به جاى آوردن چند نماز صبح در زیر فشار، به اعراض و نفرت از نماز، براى همیشه و از دین تا پایان زندگى، کشیده و این تجارت زیان بارى است. شاید تحمل قضاى چند نماز صبح و توجیه و زمینه‏سازى و سرزنش‏هاى حساب شده، جایى براى آشتى و دریچه‏اى براى صلح باقى مى‏گذاشت، در حالى که این قاطعیت‏هاى مزاحم وآمریت‏هاى بدون زمینه، کار را براى همیشه خراب کرده و ریشه‏ها را خشکانیده است.

این حقیقت، با تجربه هم به دست مى‏آید، که قدرت، تواضع مى‏خواهد وقاطعیت، زمینه و امر و نهى، هنگام مناسب، قدرت همراه خشونت، لجاجت و حسادت را و نفرت و درگیرى را شکل مى‏دهد. و قاطعیت بدون مقتضى، کهولت و سستى و سرکشى و اعراض را پایه مى‏گذارد و امر و نهى بى‏هنگام، وازدگى و خستگى و طغیان و عصیان را به دنبال مى‏آورد. و این تجربه‏اى است که در خانواده‏هاى مذهبى و قاطعیت‏هاى خشن، هنوز هم به دست مى‏آید. در حالى که در میان خانواده‏هاى مذهبى مهربان و در کنار تذکرهاى آرام و سرزنش‏هاى شیرین، بر فرض که ریشه‏هاى محکم هم شکل نگرفته باشند. دلبستگى‏هاى مذهبى و عاطفه‏هاى ریشه‏دار، کارگشا هستند.

همانطور که در خانواده‏هاى غیر مذهبى و یا ضد مذهبى هم این گرایش‏هاى اصیل و کشش‏هاى دینى، بیشتر بروز مى‏نماید و آشکار مى‏شود.

بى‏جهت نیست که به دنبال صفت‏هاى «التائِبون، الْعابِدون، الْحامِدُون، السائِحُون، الرَّاکِعون، السَّاجِدُون، الامِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ»، به دنبال این صفت‏هایى که بدون واو عطف، پشت سر هم مى‏آمدند، دو صفت «وَالناهُون عَنِ الْمُنْکِرَ وَ الْحافِظُون لِحُدود اللَّه». همراه واو عطف و پیوسته قرار مى‏گیرد و در واقع امر به معروف و نهى از منکر را به حفظ حدود خدا پیوند مى‏زند، تا این امر و نهى و این قاطعیت، همراه شناخت و بصیرت و در سایه‏ى حدود و اندازه‏ها، تحقق بیابد، چون امر و نهى بدون توجه به حدود و اندازه‏ها، خود باعث نفرت و اعراض در یک مرحله و عصیان و طغیان در مراحل بعد و کفرو الحاد در مراحل نهایى مى‏شود. بخصوص که جوان در برابر این امر و نهى حساس مى‏شود و به کشف تناقض‏ها و تظاهرها و دروغ‏ها مى‏پردازد و دم خروس را بیرون مى‏کشد و با این مدارک به الحادى مستدل روى مى‏آورد و به کفرى‏ ریشه‏دار گره مى‏خورد.

شاید، با مرور سال‏ها و یا برخوردهاى مناسب و با تجربه‏ى بن‏بست، روزى و روزگارى، دوباره به مذهب پیوند بخورد و جوانه‏ها را در هنگام پیرى سبز کند، ولى اگر رویش بى‏موقع نباشد دیر است و این رویش دیررس به خاطر قاطعیت‏هاى بدون زمینه و امر و نهى به حق، ولى غیر معروف و ناشناخته بوده است.

همراه معرفت و آگاهى، در زمینه توجیه و توضیح، نه امر و نهى، که قاطعیت و خشونت شمشیر هم تحمل مى‏شود و استحقاق تازیانه از عصیان و نفرت، جلوگیر مى‏شود، همانطور که براحتى از تیغ جراح استقبال مى‏کنى و سیلى دوست را بجان مى‏خرى. [9]  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع:

گزیده ای ازکتاب حماسه حسینی ج2 شهید مطهری ، به انضمام گزیده ای از کتاب مسؤلیت و سازندگی استاد علی صفائی حائری - به انضمام بخشی از بیانات آیة‌الله حائری شیرازی

♦نکته:

 مطالبی که داخل کروشه [ ] آورده شده است مربوط به مؤلف همین جزوه می باشد



[1] آن‏ها که هنوز از خویشتن سفر نکرده و هجرت نکرده و به سوى خلق مى‏آیند، یا بت‏پرست مى‏شوند و یا بت‏ساز و یا هر دو، که هم اسیر خلقند و هم خلق را اسیر خود مى‏سازند.  مسولیت و سازندگی -استاد علی صفائی حائری.ص172

[2] علت مبقیه : علتی که باعث بقای موجودات بعد از حدوث میشود. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی ).

[3]  الامام الصادق «ع»- عن آبائه، عن رسول اللَّه «ص»: من عمل على غیر علم، کان ما یفسده اکثر ممّا یصلح. «تحف العقول»/ 39.

آنکه بدون علم به عمل برخیزد، بیش از آنکه اصلاح کند سبب تباهى مى‏شود.

[4] رجوع شود به جزوة « تکنیکهای ارتباط مـؤثر» از مؤلف همین جزوه

[5] سنگی که به بالا «پرتاب»‌می شود وقتی که نیرویش تمام شد به قعر زمین برمیگردد اما گیاه که ریشه دار است سر به بالادارد و هیچ وقت بر نمی گردد، پس انسانی که اعمالش ریشه در تفکر دارد....»استاد علی صفائی حائری

[6] امالی مفید ص  228

[7] نامه‏هاى بلوغ، ص: 149-استاد صفائی حائری

[8] کتاب  قیام، ص: 21 -استادعلی صفائی حائری

[9] کتاب قیام، ص: 210-استاد علی صفائی حائری

****************************************************

مدرسه علمیه سیادت

آبان 1393

مؤلف: مجید علیپور مقدم

  • مجید علیپورمقدم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

شما عاشق اینجا خواهید شد اگر فقط نیم ساعت آن را مرور کنید.

✅️ روانشناسی آرامش و موفقیت
✅️ هدف گذاری
✅️ مدیریت زمان
✅️ برنامه ریزی
✅️ اعتماد به نفس

طبقه بندی موضوعی