قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

سلام خوش آمدید

دنبال چه علمی بروم؟؟ جواب از امام کاظم«ع»

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۳۶ ب.ظ

امام کاظم(ع) می‌فرماید: «وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَعٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّکَ وَ الثَّانِیَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِکَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْکَ وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُکَ مِنْ دِینِکَ»

امام کاظم(ع) فرموده است علم مردم را در چهار چیز یافته ام.

اول: آن که خدایت را بشناسی دوم: آن که بدانی در تو چه صنایعی را به کار برده سوم: آن که بدانی در آفرینش تو چه اراده ای داشته چهارم: آن که بدانی چه چیز تو را از دینت بیرون می برد

این حدیث در کشف الغمه و روضه بحار و اعیان الشیعه به همین مضمون از امام کاظم(ع) آمده و در کتاب مسندالامام الکاظم(ع) (ج 1، ص 248) نیز نقل شده است و در بعضی از کتب این روایت بامختصر تفاوتی در عبارت، از امام صادق(ع) نیز آمده است.(کنزالفوائد، ج‏1، ص‏219) قال ابن حمدون فی تذکرته:

«قال موسی بن جعفر(ع): وجدت علم الناس فی اربع. اولها: ان تعرف ربک، والثانیه: ان تعرف ما صنع بک، والثالثه: ان تعرف مااراد منک، والرابعه: ان تعرف ما یخرجک من دینک ». (1)

امام کاظم(ع) فرموده است علم مردم را در چهار چیز یافته ام.

اول: آن که خدایت را بشناسی دوم: آن که بدانی در تو چه صنایعی را به کار برده سوم: آن که بدانی در آفرینش تو چه اراده ای داشته چهارم: آن که بدانی چه چیز تو را از دینت بیرون می برد

این حدیث در کشف الغمه و روضه بحار و اعیان الشیعه به همین مضمون از امام کاظم(ع) آمده و در کتاب مسندالامام الکاظم(ع) (ج 1، ص 248) نیز نقل شده است و در بعضی از کتب این روایت بامختصر تفاوتی در عبارت، از امام صادق(ع) نیز آمده است.

می توان چهار علمی را که امام کاظم فرموده به این عبارت بیان کرد:

اول خداشناسی، دوم خودشناسی، سوم وظیفه شناسی، چهارم انحراف شناسی.

امام(ع) در این حدیث می خواهد بفرماید علمی که تمام مردم جهان در همه ادوار به آن نیاز دارند و باید آن را فرا گیرند و اساس سعادت مادی و معنوی خویش را بر آن استوار سازند چهار علم است.

ان تعرف ربک

ایمان به آفریدگار جهان و پدید آورنده کیهان فطری همه انسان هااست و به قضای حکیمانه باری تعالی، در نهاد همه آنان نهفته است و با کمترین توجه به آن حقیقت پی می برند. وابستگی مخلوق به خالق و ربط پدیده، به پدید آورنده آن قدر روشن و بدیهی است که هر انسان بدون تردید آن را درک می کند و بر همین اساس فرستادگان خداوند در سخنانی که به قوم خود می گفتند وجودآفریدگار جهان را غیرقابل تردید می خواندند. قرآن شریف در این باره فرموده است:

(قالت رسلهم افی الله شک فاطر السموات والارض). (2)

رسولان الهی به قوم خود می گفتند آیا در وجود آفریدگار که خالق آسمان ها و زمین است شک و تردیدی وجود دارد؟

دانشمندان الهی امروز در باره آفریدگار جهان همانند پیامبران خدا سخن می گویند.

در سال 1873 م بعضی از فلاسفه آلمان در نامه ای به داروین از وی سؤال کردند: با نظریه ای که در باره بنیاد انواع، ابراز کرده ای آیا جهان هستی را پدیده مادی می دانید یا آن که خداوند حکیم راآفریده آن می شناسی؟ داروین در پاسخ نوشت:

«عقل رشید و فکر سلیم، کمترین شبهه ای ندارد که محال است این جهان پهناور با این همه آیات روشن و شواهد متقن، با این همه نفوس ناطقه و عقول مفکره بر اثر تصادف و اتفاق کور و نادان به وجود آمده باشد. زیرا تصادف نابینا قادر نیست نظام منظم بیافریند و سازمان حکیمانه به وجود آورد.

به نظر من این بزرگترین برهان بر وجود ذات اقدس الهی است و ازآنجایی که این برهان ارزنده تایید شده منطق و علم است،پیرامون براهین دیگری که می تواند خداوند جهان را اثبات نمایدبحث نمی کنم، چه ممکن است همین برهان بسیاری از اهل فضل و دانش را اقناع نماید. ولی در اوقاتی که تازه وارد بحث و تحقیق شده بودم و در باره آفریدگار جهان فکر می کردم شک و تردیدهای بسیاری در ضمیرم راه یافته بود. از آن جمله از خود می پرسیدم که علت اولی از کجا آمده است؟ آیا خداوند هم آغاز و انجامی دارد؟ طولی نکشید که متوجه شدم پیروان مکتب مادی نیز گرفتاراین شک و تردید هستند و آنان هم باید از خود بپرسند ماده ازکجا آمده است؟ آیا ماده را اول و ابتدایی هست یا آن که ازلی است و آغازی ندارد؟

در ابتدا داروین به کشمکش درونی خود که «اگر عالم از خدا به وجود آمده خدا از کجا به وجود آمده است؟» جواب ردی می دهد وبا خود می گوید اگر بر فرض من از اعتقاد به آفریدگار حکیم دست بردارم و از مکتب مادی پیروی کنم و بگویم عالم، از ماده به وجود آمده است باز هم با همان پرسش رو به رو خواهم بود و همان سؤال در باره ماده پیش می آید که «اگر عالم از ماده به وجودآمده، ماده از کجا به وجود آمده است؟» پیروان مکتب مادی درجواب خواهند گفت ماده ازلی و قدیم است همیشه بوده و آغازندارد. من نیز در پاسخ مادیون که می گویند: «اگر عالم از خدابه وجود آمده خدا از کجا به وجود آمده؟» می گویم خداوند ازلی است و آغاز ندارد.

داروین سپس برای اثبات وجود خداوند حکیم سؤال دیگری را بامادیون در میان می گذارد و از آنان می پرسد.

این نظام منظم و سازمان های حکیمانه از کجا آمده است؟ این اندازه گیری های حساب شده و دقیق که عقل های بشر در برابرش وامانده و به عجز و ناتوانی خود اعتراف می کند، چگونه به وجودآمده است؟

هرگز تصادف نادان و ماده بی شعور قادر نیست نظام حکیمانه بیافریند. (3)

آلبرت انیشتین می گوید:

من در این دنیا ماده و نیروی ازلی نمی بینم و آفرینش جهان رانتیجه تصادف و اتفاق نمی دانم من در آفرینش جهان مشیت قادرمتعال را می بینم و بس. (4)

آیا هیچ انسان عاقل و بااطلاعی می تواند باور کند که ماده بی حس و بی شعور با تصادف خود را آغاز کرده و به خود نظم بخشیده واین نظم برای وی باقیمانده باشد؟جواب این سؤال منفی است. هنگامی که انرژی به ماده نو تبدیل می شود این تبدیل مطابق قانونی صورت می گیرد و ماده ای که به دست می آید از همان قوانینی پیروی می کند که ماده های موجود پیش ازآن پیروی می کردند. (5)

کریسی موریسن، رییس آکادمی علوم در نیویورک در باره حیات حیوانات و نباتات و رابطه طبیعی و ضروری آن دو با یکدیگر بحث گسترده ای می کند. سپس برای نفی تصادف چنین می گوید:

آیا می توان گفت که فقط بر حسب اتفاق، یک سلول منشا حیات حیوانات و سلول دیگر ریشه و اصل حیات نباتات گردیده است؟ (6)

از آنچه گفته شد این نتیجه به دست می آید که در مکتب آسمانی پیامبران وجود خالق حکیم، امری بدیهی و تردیدناپذیر است.

همچنین بسیاری از دانشمندان نامی و افراد تحصیل کرده و عالم،به آفریدگار جهان عقیده قطعی و تردیدناپذیر دارند. با این تفاوت که گروهی از آنان عقیده درونی خویش را به زبان می آورندو به وجود آفریدگار حکیم اعتراف می کنند ولی، بعضی بر اثرمحدودیت های سیاسی، تعصب های جمعی و دیگر عوامل از مادیگری سخن می گویند و عقیده درونی خویش را بروز نمی دهند، اما همین افرادگاهی در شرایط خاصی قرار می گیرند و عقیده باطنی خود را ظاهرمی کنند.

به خاطر دارم روزنامه ها نوشتند: یکی از افسران عالی رتبه اتحاد جماهیر شوروی داوطلب شد تا با سفینه فضایی به بیرون جوزمین برود و خود را درفضا بیفکند تا معلوم شود نظریه احساس بی وزنی در آن فضا صحیح است یا باطل.

سفینه فضایی آماده شد و تمام وسایل و لوازم آزمایش مهیا شد ازآن جمله بندمحکمی بود که باید یک سر آن به داخل سفینه بسته باشد و سر دیگرش به کمر افسر داوطلب تا در فضای بیکران رابطه سفینه و افسر قطع نشود. خلبان سفینه و افسر داوطلب از جو زمین خارج شدند. وقتی به فضای مورد نظر رسیدند به دستور زمین،افسر، کمربند را محکم بست و فضانورد، در سفینه را گشود و اوخود را به فضا انداخت و معلوم شد نظریه بی وزنی در آن فضا صحیح و مطابق با واقع است.

هنگامی که دو مسافر فضا به زمین بازگشتند یکی از خبرنگاران ازآن افسر پرسید:

موقعی که می خواستید خود را به فضا بیفکنید چه احساسی داشتید؟

پاسخ داد نگران بودم؟ سؤال کرد در آن حال چه می کردید؟ گفت:

دعا می خواندم. پرسید دعا می خواندید؟ گفت: آری دعا می خواندم.

این افسر، در ظاهر کمونیست بود اما در باطن الهی بود و به آفریدگار توانا و حکیم عقیده داشت و در آن موقع وحشت زا دعامی خواند و آن را که در باطن داشت آشکار کرد.

معرفت آفریدگار، آدمی را از صف مادیون جدا می کند و به گروه الهیین، پیوند می دهد. معرفت باری تعالی در مکتب پیامبران پایه اصلی انسان سازی و زیربنای تمام مدارج کمال است. ولی بایدتوجه داشت که خداشناسی به تنهایی و بدون سه مرحله دیگر علم راهگشا نیست. مجموع این علوم، حس مسوولیت را در نهاد انسان بیدار می کند، او را به راه خدا سوق می دهد و به اطاعت اوامرباری تعالی و دوری از گناهان وادار می کند. در پرتو سعی و عمل و پیروی از پیامبران الهی، استعدادهای درونی اش به فعلیت درمی آید و مدارج کمال را که لایق او است به شایستگی می پیماید.

ان تعرف ما صنع بک

دومین مرحله علم که در حدیث حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام)آمده آن است که خود را بشناسی و بدانی که خداوند توانابه مشیت حکیمانه خود در ساختمان تو چه صنایعی را به کار برده و چه ذخایر گران قدری را در وجود تو به ودیعه سپرده است. انسان برای رسیدن به این علم لازم است عقل خود را به کار گیرد،خویشتن را مطالعه و بررسی دقیق کند و صنایع و ذخایری که خداوند در وجود او قرار داده و به حیوانات نداده است را شمارش کند، سپس در خود بیندیشد که از چه رو خداوند حکیم، مرا به گونه ای خاص آفریده و از حیوانات ممتاز ساخته است.

برای آن که مرحله دوم معرفت یعنی خودشناسی تا اندازه ای بیان شود اشاره ای به عطایای اختصاصی خالق توانا به انسان خواهیم داشت.

عقل

محبوب ترین و شریف ترین مخلوق و حجت حضرت باری تعالی عقل است.

امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) در این باره فرموده است:

«یا هشام! ان لله علی الناس حجتین، حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل والانبیاء والائمه و اما الباطنه، فالعقول ». (7)

ای هشام! خداوند بر مردم، دو حجت دارد، یکی حجت ظاهر و دیگری حجت باطن. اما حجت ظاهر، پیامبران و انبیا و ائمه هستند.و حجت باطن، عقل های مردم است.

عقل، عالی ترین فصل است که انسان را از انواع حیوانات ممتازمی کند، عقل چراغ فروزان هدایت است.

«عن النبی(ص) استرشدوا العقل ترشدوا ولا تعصوه فتندموا». (8)

رسول اکرم(ص) فرموده است: از عقل، رهبری و راهنمایی بخواهیدتا هدایت شوید و از دستور عقل، سرپیچی ننمایید که سرانجام نادم و پشیمان خواهید شد.

اولیای گرامی اسلام در باره عقل و ارزش معنوی آن از جهات متعددسخن گفته و در احادیث، اهمیت آن را خاطرنشان ساخته اند.

«قال رسول الله(ص): ما قسم الله للعباد شیئا افضل من العقل ». (9)

رسول خدا(ص) فرموده است: خداوند بین بندگان خودتقسیم ننموده است چیزی را که برتر و افضل از عقل باشد.

هوش

یکی دیگر از مزایای اختصاصی، هوش سرشاری است که آفریدگار جهان به انسان عطا کرده است. آدمی در پرتو فطانت طبیعی و هوش فطری،توانسته است به پاره ای از اسرار جهان آگاه شود و به زوایای تاریک طبیعت راه یابد، و از آن ها به نفع زندگی خود بهره برداری کند.

بشر بر اثر هوش خدادادی، تا اندازه ای به علل و معالیل جهان خلقت واقف شده و به اعماق زمین و دریاها دست یافته، گنجینه های سطحی و معادن عمقی آن ها را شناسایی کرده به خواص و آثارشان پی برده، به گونه های مختلف از آن ها استفاده نموده، و به زندگی خویش بهبود بخشیده است.

وجدان اخلاقی

از جمله عنایات اختصاصی خداوند به انسان وجدان اخلاقی است، درپرتو وجدان اخلاقی، انسان بدون مربی و معلم فضایل و رذایل رامی فهمد و حسن و قبح آن ها را درک می کند. قرآن شریف در این باره فرموده است:

(و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها) (10)

قسم به جان بشر و قسم به خداوندی که آن را موزون و معتدل آفریده و خوبی ها و بدی هایش را از راه فیض تکوینی به وی الهام نموده است.

تمام انسان ها بدون نیاز به مدرسه و آموزش می دانند که راستگویی خوب است و دروغگویی بد، وفای به عهد خوب است و عهدشکنی بد،ادای امانت خوب است و خیانت در امانت بد، انصاف خوب است و عمل خلاف انصاف بد.

منشا شناخت این فضایل و رذایل اخلاقی، هدایت تکوینی آفریدگارحکیم است که به وسیله الهام فطری، در ضمیر بشر نهاده و باسرشت همه انسان ها آمیخته است تا با پیروی از آن به تکامل برسند.

«عن ابی عبدالله(ع) قال: فالهمها فجورها و تقواها، قال: بین لها ما تاتی و ما تترک ». (11)

امام صادق(ع) در تفسیر آیه (فالهمها فجورها و تقواها) فرموده است: خداوند بر بشر تبیین نموده آن را که خوب است باید انجام دهد و آن را که بد است باید ترک گوید.

رسول اکرم(ص) در حدیثی که از آن حضرت نقل شده است ودیعه فطری و وجدان اخلاقی را با تعبیر دیگری بیان فرموده است.

مردی به نام وابصه بن سعید اسدی که از مخالفین اسلام و مسلمین بود، حضور پیشوای اسلام به منظور پرسشی شرفیاب شد.

فقال لا ادع من البرو الاثم شیئا الا سئلته عنه فلما اتاه قال له بعض اصحابه الیک یا وابصه عن رسول الله فقال(ص) دعه ادن یاوابصه، فدنوت، فقال اسئل عما جئت له او اخبرک قال اخبرنی، قال جئت تسئل عن البرو الاثم، قال نعم، فضرب بیده علی صدره ثم قال یا وابصه البر ما اطمئنت به الصدر والاثم ما تردد فی الصدر وحال فی القلب و ان افتاک الناس. (12)

گفت هیچ چیز از خوب و بد را ترک نمی گویم مگر آن که از آن حضرت سؤال کنم. وقتی حضور رسول خدا رسید و چون در باطن با آن حضرت دشمن بود بعضی از اصحاب به وی گفتند: ای وابصه نزدیک نرو و ازپیامبر فاصله بگیر. حضرت به آن صحابی فرمود: او را واگذارید وبه وابصه گفت: نزدیک بیا. می گوید نزدیک آمدم. آنگاه فرمود:

آیا تو سؤال می کنی از آنچه برای آن آمده ای یا من به تو خبربدهم؟ وابصه گفت: شما بگویید که برای چه آمده ام؟ فرمود:

آمده ای سؤال کنی از نیکی و گناه. گفت: بلی، به همین منظورآمدم. حضرت با دست خود به سینه وی زد و فرمود: ای وابصه نیکی آن است که دل در انجام آن مطمئن است و گناه چیزی است که دل درانجام آن بی قرار و مردد است، اگر چه مردم به تو گفته باشند آن عملی است خوب و روا.

وجدان اخلاقی پاسدار نیکی ها

خداوند برای حسن اجرای اوامر و نواهی، وجدان اخلاقی را ضامن اجرا قرار داده، وجدان مانع مهمی در تعدیات است و افراد متخلف را با سرزنش های درونی و شکنجه های طاقت فرسا کیفر می دهد.

قرآن در این باره فرموده است:

(لا اقسم بیوم القیامه ولا اقسم بالنفس اللوامه). (13)

قسم به روز قیامت که روز مجازات گناهکاران است و قسم به نفس لوامه که آدمی را در باره گناهان ملامت می کند و با شکنجه دردناک، رنج و عذاب می دهد.

تمایلات عالی انسانی

از جمله مزایایی که آفریدگار حکیم به بشر عطا کرده تمایلات عالی انسانی از قبیل: دیگر دوستی، حمایت از مظلوم، ایثار و ازخودگذشتگی، تعاون و کمک به دیگران، همدردی با دردمندان، ودیگر صفات ارزنده است.

هر یک از تمایلات به منزله شاخه باروری در بشر و انسانیت است واگر به خوبی مورد حمایت قرار گیرد و به درستی پرورش یابد،می تواند در شان رفیع انسانی اثر مفیدی بگذارد و دری را ازکمال و سعادت به روی آدمی بگشاید. عن النبی(ص): قال: لیس بمؤمن من بات ریان و جاره جائع ظمئان. (14)

رسول خدا فرموده: مؤمن نیست آن کس که شب غذای کافی خورده وسیراب باشد در حالی که همسایه اش گرسنه و تشنه است.

تمایلات عالی انسانی مظاهر مختلفی دارد و به کار بستن آن هامورد توصیه و تاکید اسلام. هر کس از راه خدمت به مردم این تمایلات را بیشتر اقناع کند در انسانیت به مقام رفیع تری نایل آمده است.

قدرت تکلم

یکی دیگر از مزایای اختصاصی انسان، قدرت تکلم است. خداوندآدمی را به گونه ای آفریده که می تواند تکلم کند و به وسیله نطق، آنچه را که در ضمیر دارد برای دیگران بیان کند. قرآن شریف در این باره فرموده است:

(خلق الانسان علمه البیان). (15)

خداوند انسان را آفرید و به وی تعلیم بیان نموده است.

بیان

کلمه ای است که زبان و قلم را شامل می شود. این دو عامل وسیله بسیار مؤثری برای انتقال علوم از نسل های گذشته به نسل های بعدی است.

حیوانات نیز صداهایی از گلو و حنجره بیرون می دهند و به وسیله آن مقاصدی را که دارند به افراد نوع خود یا فرزندان خویش می فهمانند ولی بین سخن گفتن انسان و اصوات حیوانات تفاوت هایی است از آن جمله:

صوت حیوان ناشی از وراثت طبیعی و در چهار چوبه غرایز محدوداست و از آن حد فراتر نمی رود و اما سخن گفتن انسان، ناشی ازفکر و اندیشه است از این رو در باره هر چیز، خلق کلام می کند وآنچه در ذهن دارد را با ادای کلمات یا جملات برای دیگران بیان می کند.

علی(ع) در این باره می فرماید:

«ما الانسان لولا اللسان الا صوره ممثله او بهیمه مهمله ». (16)

اگر انسان، گویا آفریده نشده بود و قدرت تکلم نداشت او چیزی جز تصویر ممثل یا حیوانی متروک و مهمل نبود.

آزادی عمل

یکی دیگر از مزایای اختصاصی انسان، آزادی عمل است. خط مشی حیوان در شوون مختلف زندگی به وسیله غرایز ترسیم شده و طبق آن عمل می کند. گرچه ممکن است، تصور شود حیوان نیز مانند انسان آزادی عمل دارد و غرایز را با اراده و اختیار خود به کارمی بندد اما در واقع چنین نیست. حیوان در محدوده غرایز خودمحبوس و محصور است و جز آن نمی تواند عملی را انجام دهد.

اما انسان، در بعد انسانی خود در شوون معنوی و مادی، آزادی عمل دارد; از جهت ایمان می تواند الهی باشد یا مادی، موحد باشدیا مشرک، از جهت اخلاق می تواند امین باشد یا خائن، راست بگویدیا دروغ، وفادار به عهد یا عهدشکن باشد.

از نظر مادی، نیز در ساختن مسکن و وسیله نقلیه، تهیه لباس وغذا، و دیگر امور مربوط به زندگی آزادی عمل دارد.

آزادی عمل و انتخاب در انسان ریشه فطری دارد و پایه گذاری آن از زمانی است که نطفه اش در رحم مستقر می شود. قرآن شریف در این باره فرموده است:

(انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعابصیرا). (17)

ما انسان را از نطفه مخلوط و ماده آفریده ایم به گونه ای که شایسته آزمایش است و ما امتحانش می کنیم از این رو گوش دلش راشنوا و چشم دلش را بینا قرار دادیم.

انسان و تمام حیوانات از نطفه مخلوط آفریده شده اند اما چیزی که همانند «فصل ممیز»، انسان را از حیوانات جدا می کندقابلیت آزمایش و امتحان است. می دانیم امتحان زمانی به موقع است که شخص آزادی عمل و انتخاب داشته باشد و اگر موجودی درکارخود مجبور است، کلمه امتحان در باره اش به کار برده نمی شود وآزمودنش لغو و بیهوده است.

خداوند در قرآن شریف آزادی عمل انسان را در زمینه هدایت تشریعی با عبارت های مختلفی بیان فرموده است:

(و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیومن و من شاء فلیکفر). (18)

پیامبر، به مردم بگو دین حق همان است که از طرف پروردگارتان آمده است هر که می خواهد ایمان بیاورد و هر که می خواهد به آن کافر شود. (ان هو الا ذکر للعالمین لمن شاء منکم ان یستقیم). (19)

قرآن شریف جز ذکر و آگاهی برای عالمیان نیست اما کسانی از آن بهره مند می شوند که بخواهند حرکاتشان مستقیم باشد و در صراط حق قدم بردارند. (انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا). (20) ما راه هدایت را به انسان ارایه نمودیم او است که می تواندهدایت ما را شاکر باشد و می تواند نعمت هدایت را کفران نماید.

کمال خواهی نامحدود

از جمله عطایای اختصاصی آفریدگار به انسان ها کمال خواهی نامحدود است و استعداد و قابلیت آدمی در پیمودن مدارج کمال،محدودیتی ندارد. از این رو تمنای وی نیز نامحدود است و هر قدردر راه کمال پیشتر رود عطش تعالی و تکامل در وی بیشتر می شود.

این امتیاز بزرگ از این جهت به انسان اعطا شده است که ازآزادی خود بیشترین استفاده صحیح و مشروع را بنماید، در ایام عمر، هر قدر می تواند برای کسب کمال بکوشد، و موجبات تعالی معنوی خود را فراهم آورد.

بدبختانه بعضی از افراد این خصیصه انسانی را در مجاری نادرست به کار می برند. و به جای این که از آن در راه تعالی انسان وکمال واقعی استفاده کنند آن را در مجرای حرص به کار می برند وتمنای نامحدود خویش را با دنیاپرستی و مال اندوزی اقناع می کنند. امام صادق(ع) در عبارتی کوتاه، کمال واقعی و کمال موهوم انسان ها را در کنار یکدیگر آورده و فرموده است:

«منهومان لا یشبعان منهوم علم و منهوم مال ». (21)

دو حریص گرسنه اند که هرگز سیر نمی شوند، یکی گرسنه علم است وآن دیگر گرسنه مال.

بهره وری از دیگر موجودات

یکی دیگر از مزایای بشر، این است که خداوند، تمام موجودات ارضی از معدن و نبات و حیوان را برای او آفریده و همه آن ها رامقهور وی ساخته است. قرآن شریف در این باره می فرماید:

(الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا). (22) خداوندی که تمام موجودات ارضی را برای شما آفریده است.

انسان عاقل پس از آن که از مزایای آفرینش خود و به تفاوت هایی که بین خلقت او و حیوانات است آگاه شد، و اهمیت و ارزش هر یک از آن ها را شناخت. جا دارد از خود سؤال کند چرا خداوند حکیم این مزایا را به او اختصاص داده و حیوانات را از آن ها بی نصیب کرده است؟

باید دانست که او حکیم است و کار لغو نمی کند پس حتما در این کار اراده و قصدی داشته است، از این رو باید از هر راهی که ممکن است به اراده او پی برد و از خواسته اش آگاه گشت، و طبق دستور او عمل کرد. این سومین عملی است که در حدیث امام کاظم(ع) آمده است.

ان تعرف ما اراد منک

سومین علم آن است که بدانی پروردگار حکیم از آفرینش تو چه اراده ای داشته است. بشر تنها از راه وحی می تواند به اراده حضرت باری تعالی پی برد و از خواسته او آگاه شود. کسانی که خود به مقام شامخ رسالت نایل آمده اند و از طرف حضرت باری تعالی به هدایت مردم مبعوث شده اند، می توانند از اراده الهی آگاه گردند، زیرا خداوند خواسته خود را از راه وحی به آنان اعلام می فرماید و کسانی که پیامبر نیستند و به آنان وحی نمی شود، باید تحقیق و جست جو کنند تا فرستاده خدا را در عصرخود بشناسند و از راه شواهد متقن و آیات محکم به رسالتش مطمئن شوند و به وی ایمان بیاورند، و از اوامر و نواهی او که دستورهای الهی است، پیروی کنند و از این راه اراده آفریدگاررا بشناسند و طبق خواسته هایش عمل نمایند. منصور بن حازم، ازاصحاب امام صادق(ع) است، او در مقام مناظره با مخالفین ازهمین منطق استفاده و با آنان بحث کرد، او گفته خود را برای امام صادق(ع) این چنین شرح می دهد:

«قلت: ان من عرف ان له ربا فقد ینبغی له ان یعرف ان لذلک الرب رضا و سخطا و انه لا یعرف رضاه و سخطه الا بوحی او رسول فمن لم یاته الوحی فقد ینبغی له ان یطلب الرسل فاذا لقیهم عرف انهم الحجه و ان لهم الطاعه المفترضه ». (23)

گفتم: کسی که دانست او را خالق و مالکی است سزاوار است که بداند برای آن مالک خشنودی و خشمی است و این که خشنودی و خشمش شناخته نمی شود جز از راه وحی یا به وسیله فرستاده او، کسی که بر وی وحی نازل نمی شود شایسته است از پی رسولان الهی برود.

موقعی که آنان را ملاقات می کند، از راه شواهد و دلایل متوجه می شود اینان حجت الهی هستند و اطاعتشان بر مردم واجب است.

آن کس که فرستاده خدا را شناخت و به وی ایمان آورد، باید بدون قید و شرط مطیع اوامر و نواهی او باشد و تعالیمش را بدون چون و چرا به کار بندد زیرا اطاعت از رسول خدا اطاعت از خداونداست و دستورهایش چیزی جز اراده و خواسته حضرت باری تعالی نیست.

(من یطع الرسول فقد اطاع الله). (24)

کسی که رسول خدا را اطاعت کند بی گمان خدا را اطاعت نموده است.

ناتوانی عقل در درک علت همه احکام

بعضی از افراد، اصرار دارند گفته های پیامبر را که احکام الهی است با عقل نارسای خود بسنجند و به سر هر حکمی واقف شوند واگر به آن پی نبردند از اطاعت شانه خالی کنند به این گروه باید گفت: دین به معنای اطاعت از باری تعالی است. شمامی خواهید از عقل کوتاه خود پیروی کنید و نام آن را دین خدابگذارید؟ اگر چنین بود در هیچ عصری فرستادن پیامبر ضرورت نمی داشت. امام رضا(ع) در این باره می فرماید:

«انما امتحن الله عزوجل الناس بطاعته لما عقلوه و مالم یعقلوه ایجابا للحجه و قطعا للشبهه ». (25)

حضرت رضا(ع) فرموده: خداوند، مردم را به طاعت و فرمانبری خودآزمایش می کند، خواه ماده آزمایش برای آنان قابل تعقل باشد یانباشد و هدف آزمایش، این است که حجت خدا بر مردم الزام آورباشد و جای شبهه در اطاعت و عدم طاعت باقی نماند. شناخت اراده الهی ایجاب می کند که بشر از پی انبیا برود و از راه وحی که بر آنان نازل می شود اراده خداوند را بشناسد، به رضا و غضبش واقف شود و وظایف دینی و تکالیف شرعی خود را بشناسد و بداندکه مهمل و خودسر آفریده نشده است.

(ایحسب الانسان ان یترک سدی). (26)

آیا انسان، گمان می کند که او مهمل و غیرمکلف رها شده است؟

قرآن شریف، کتاب وحی الهی است که بر پیامبر اسلام نازل شده است و خداوند اراده خود را در تکالیف مردم، در آیات متعددی بیان کرده است. اما در این کتاب آیات مجملی وجود دارد که مردم اراده الهی را از آن ها نمی فهمند، خداوند تبیین و توضیح آن آیات را به عهده نبی اکرم(ص) گذارده و فرموده است:

(و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم). (27)

ما قرآن کریم را بر تو نازل نمودیم تا برای مردم بیان کنی وتوضیح دهی آنچه را که خداوند به منظور تبیین اراده خود برآنان فرو فرستاده است.

تبیین کنندگان آیات الهی

در حیات پیشوای اسلام، مبین کتاب وحی، ایشان بود. آن حضرت(ص)برای آن که بعد از مرگش حجت بر مردم تمام باشد و مسلمانان درشناخت اراده الهی دچار حیرت نشوند - به موجب روایات بسیاری که تمام علمای عامه و خاصه به طرق مختلف از پیشوای اسلام نقل کرده اند - تبیین کتاب وحی را بر عهده اهل بیت خود که عالم به دقایق در رموز قرآن اند واگذار کرد و کتاب و عترت را به صورت دو امانت بزرگ به آنان سپرد.

عن النبی(ص) قال انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی 8اهل بیتی لن تضلوا ما تمسکتم بهما و انهما لن یفترقا حتی یرداعلی الحوض. (28)

رسول اکرم(ص) فرمود: من دو امانت سنگین را بین شما به جای می گذارم: یکی کتاب خداست و آن دیگر عترتم. - یعنی اهل بیتم مادامی که به این دو متمسک هستید از گمراهی در امانید و این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض، بر من وارد شوند.

ابن اثیر که از علمای بزرگ عامه است متن حدیث را از رسول اکرم(ص) نقل کرده و در معنی کلمه ثقلین، چنین گفته است:

«سماهما ثقلین لان الاخذ بهما والعمل بهما ثقیل ». (29)

پیشوای اسلام در باره قرآن و عترت، کلمه ثقلین را به کار برده،از این جهت که اخذ آن دو و عمل به آن دو بسی ثقیل و سنگین است.

و امیرالمؤمنین(ع) فرموده است:

«یا کمیل! نحن الثقل الاصغر والقرآن الثقل الاکبر». (30)

علی(ع) به کمیل بن زیاد فرموده است: ای کمیل! ما ثقل اصغریم وقرآن شریف ثقل اکبر.

کسی که می خواهد بعد از رسول گرامی(ص) ، اراده خدا را از راه وحی بشناسد و طبق آن عمل نماید باید حتما از دو امانت بزرگ پیشوای اسلام استفاده کند و اراده الهی را از طریق کتاب و عترت بشناسد وگرنه از صراط مستقیم منحرف و دچار گمراهی و ضلالت می شود و این چهارمین علمی است که امام کاظم(ع) خاطرنشان فرموده است.

ان تعرف ما یخرجک من دینک

چهارمین علمی که فراگرفتنش لازم و ضروری است آن است که بدانی چه چیز تو را از دینت خارج می کند و به راه ضلالت و گمراهی سوق می دهد.

قبلا آوردیم که منصوربن حارثه از اصحاب امام صادق(ع) در مناظره با مخالفین گفت که برای شناخت رضا و سخط خداوند باید از وحی استفاده کرد، بنابراین حجت خداوند بین مردم، حضرت رسول اکرم است. گفتند: بلی، سپس ادامه داد و گفت: «قلت فحین مضی رسول الله(ص) من کان الحجه علی خلقه؟ فقالوا:

القرآن فنظرت فی القرآن فاذا هو یخاصم به المرجی والقدری والزندیق الذی لا یومن به حتی یغلب الرجال بخصومته فعرفت ان القرآن لا یکون حجه الا بقیم فما قال فیه من شی کان حقا، فقلت لهم:

من قیم القرآن فقالوا ابن مسعود قد کان یعلم و عمر یعلم وحذیفه یعلم، قلت کله »؟

قالوا: لا فلم اجد احدا یقال: انه یعرف ذلک کله الا علیا(ع) واذا کان الشی بین القوم فقال هذا: لا ادری و قال هذا: لا ادری وقال هذا: لا ادری و قال هذا: انا ادری فاشهد ان علیا(ع) کان قیم القرآن و کانت طاعته مفترضه و کان الحجه علی الناس بعدرسول الله(ص)و ان ما قال فی القرآن فهو حق فقال(ع): رحمک الله. (31)

گفتم: موقعی که رسول گرامی(ص) از دنیا رفت، حجت خداوند بر خلق کیست؟ گفتند: قرآن.

نظر کردم دیدم مرجئه، قدریه، حتی زندیق که به قرآن ایمان ندارد برای غلبه بر خصم خود به آن استدلال می کند. با توجه به این وضع دانستم که قرآن به تنهایی حجت نیست مگر آن که قیمی داشته باشد تا آنچه در باره قرآن می گوید حق باشد.

از آنان پرسیدم قیم قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود قرآن رامی داند، عمر می داند، حذیفه می داند. گفتم: این ها تمام قرآن رامی دانند؟ در پاسخ گفتند: نه. پس نمی یابم احدی را که در باره اش گفته شود تمام قرآن را می داند جز حضرت علی(ع). پس اگر چیزی «مبتلابه » مردم شود و ابن مسعود بگوید نمی دانم و عمر بگویدنمی دانم و حذیفه بگوید نمی دانم و علی(ص) بگوید می دانم، شهادت می دهم که علی(ع) قیم قرآن است و طاعتش بر مردم واجب و او حجت خداوند است بر مردم بعد از رسول اکرم(ص) و آنچه در باره قرآن بگوید حق است. امام صادق(ع) او را در گفته هایش تایید فرمود ودر باره اش دعا کرد که خدایت رحمت کند.

از آنچه مذکور افتاد این نتیجه به دست آمد که پس از رحلت حضرت رسول(ص) کسانی از گمراهی در امانند که حافظ کتاب و عترت باشندو از هر دو امانت پیامبر اسلام(ص) پیروی کنند، و کسانی در خطرگمراهی و انحرافند که از دستور پیشوای اسلام سر باز زنند وگفته آن حضرت را در باره کتاب و عترت نادیده انگارند و قرآن شریف را که یکی از دو امانت رهبر اسلام است نگاه دارند و عترت را که حجت الهی و امانت دوم آن حضرت است ترک گویند. و چون برای فهم آیات قرآن مجید مبین و معلم ندارند و نمی توانند تمام دقایق کتاب الهی را دریابند، به اراده الهی واقف نمی شوند وسرانجام از صراط مستقیم به انحراف گرایش می یابند و از دین مرضی خداوند خارج می شوند.

به موقع است دعای مختصری که مرحوم محدث قمی از سیدبن طاووس رضوان الله علیه نقل نموده در پایان این حث بیاوریم:

«اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف رسولک اللهم عرفنی رسولک فانک ان لم تعرفنی رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرفنی حجتک ضللت عن دینی ».

بار الها! خود را به من بشناسان، که اگر خود را به من نشناسانی رسولت را نمی شناسم. بار الها! رسولت را به من بشناسان که اگر رسول خود را بمن نشناسانی حجت تو را نمی شناسم.

بار الها! حجتت را به من بشناسان، که اگر حجت خود را به من نشناسانی از دینم گمراه خواهم شد. (32)

محتوای این دعا همان است که در حدیث امام کاظم(ع) آمده است.

در آغاز از معرفت حضرت رب العالمین که پایه و اساس تعالی وتکامل است سخن می گوید. سپس از معرفت رسول اکرم(ص) که حامل وحی الهی و مبین اراده حضرت باری تعالی است نام می برد و پس از آن معرفت و شناخت حجت خدا که به وسیله پیامبر معرفی می شود درخواست و در پایان عرض می کند بار الها اگر حجتت را به من نشناسانی در دینم گمراه می شوم و این جمله آخر دعا همان بندچهارم حدیث امام است.

«والرابعه ان تعرف ما یخرجک من دینک ».

چهارمین علم که لازم است بدانی آن است که عامل انحراف را ازصراط مستقیم بشناسی و بدانی چه چیز تو را از دین خدا خارج می کند.

پی نوشت:

1- مسند الامام الکاظم، ج 1، ص 248.

2- ابراهیم (14): 10.

3- اصل الانواع، ص 26-27.

4- اثبات وجود خدا، ص 76.

5- اثبات وجود خدا، ص 44.

6- راز آفرینش انسان، ص 58.

7- تحف العقول، ص 386.

8- بحار، ج 1، ص 96.

9- کافی، ج 1، ص 12.

10- شمس، (91):7 و 8.

11- کافی، ج 1، ص 163.

12- قرب الاسناد، ص 135.

13- قیامت (75): 1 و 2.

14- مستدرک الوسایل، ج 2، ص 79.

15- رحمان (55):3 و 4.

16- میزان الحکمه، ج 8، ص 490.

17- الانسان (76): 2.

18- الکهف (18):29.

19- التکویر (81):27 و 28.

20- الانسان (76):3.

21- سفینه البحار، ج 1، ص 244.

22- بقره، (2):29.

23- کافی، ج 1، ص 168.

24- النساء، (4): 80.

25- بحار، ج 75، ص 348.

26- القیامه (75):36.

27- النحل (16): 44.

28- سفینه البحار، ج 1، ص 132.

29- نهایه، لغت ثقل.

30- بحار، ج 74، ص 375.

31- کافی، ج 1، ص 169.

32- مفاتیح الجنان، چاپ فراهانی، ص 1111.

http://www.hawzah.net/fa/Magazine/View/4210/4229/27733/

 
  • مجید علیپورمقدم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

شما عاشق اینجا خواهید شد اگر فقط نیم ساعت آن را مرور کنید.

✅️ روانشناسی آرامش و موفقیت
✅️ هدف گذاری
✅️ مدیریت زمان
✅️ برنامه ریزی
✅️ اعتماد به نفس

طبقه بندی موضوعی