قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

قدرت روحی

راه های رسیدن به آرامش و موفقیت

سلام خوش آمدید

چرا حال معنوی ندارم - چرا اشک ندارم

پنجشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۵۵ ب.ظ

دوستى سؤال مى‏کرد که چرا ما احساس و حالى را در خود و اعمال خود نمى‏بینیم؟ به او گفتم: اگر تو در بیابان، ناگهان با شیر بزرگى مواجه شوى و یا صداى آن را بشنوى، در این شرایط، با اینکه خسته و بى‏حال هستى، حال پیدا مى‏کنى. مى‏ترسى و فرار مى‏کنى، حال ترس دارى. حال خوف و فرار دارى، ولى اگر همین شیر را در باغ وحش ببینى، باز هم حال پیدا مى‏کنى، ولى حالِ کمترى است. ممکن است بترسى، اما این ترس خیلى کمتر است؛ چون حجاب وجود دارد.

پس اگر مى‏خواهى حالى بدست آورى، دو چیز را باید مراعات کنى:

هم باید قرب را بدست آورى و هم باید حجاب‏ها را بردارى، که کسى که طالب حال است، آن را مفت نمى‏دهند.

البته به این نکته هم باید توجه کنیم که آدمى گیرِ حالت‏هاست. خیال مى‏کند اگر حالى پیدا کرد و اشک و آهى داشت و گریه‏اى کرد، خیلى خوب و مقّرب است و یا اگر حال خوشى نداشت و اشکى نیامد، خیلى بد است!

                   

این هر دو از بیچارگى اوست؛ چرا که نه خشکى چشم، علامت بدى است و نه جوشش آن، علامت قرب و خوبى.

یکى از ثروتمندان به مشهد آمده بود و مدت‏ها در حرم رفت و آمد مى‏کرد، ولى نه حالى پیدا مى‏کرد و نه سوز و جوششى در او ایجاد مى‏شد.

از خودش بدش مى‏آید و تصمیم مى‏گیرد که قهر کند و دیگر سراغ امام نیاید. بلیط برگشت مى‏گیرد. قبل از رفتن، در راه پیرمردى را مشاهده مى‏کند که بار زیادى را با چرخ دستى حمل مى‏کند. پیش او مى‏رود و مى‏پرسد: چرا این قدر بار زده‏اى؟!

پیرمرد مى‏گوید: این بار را به خاطر اینکه مقدارى پول لازم دارم تا براى دخترم جهیزیه تهیه کنم، کنترات کرده‏ام. از طرفى هم عیالم گفته تا این مبلغ را تهیّه نکرده‏اى، به خانه نیا!

بیچاره پیرمرد! با همه جان کندن و با تمام غیرت خود کار مى‏کرد.

تاجر از این وضعیت تکانى مى‏خورد و تحوّلى در او ایجاد مى‏شود و با پیرمرد به سمت منزلشان حرکت مى‏کنند. به منزل آنها مى‏رود و سعى مى‏کند تا حوائج آنان را بر طرف کند. جهیزیه را تهیّه و دختر را به خانه بخت مى‏فرستد. آخر سر، بار دیگر به حرم مى‏رود تا خداحافظى کند.

وقتى وارد حرم مى‏شود، چشمانش مانند چشمه شروع به جوشیدن مى‏کند و منقلب مى‏شود.

صاحب دلى مى‏گفت: باید سنگ را از سرچشمه برداشت تا از بین برود.

در دنیایى که پیرمردها زیر بار هستند، دخترها فاسد و پسرها ضایع شده‏اند، دل من به این خوش است که پول‏هایم را روى هم گذاشته‏ام و یا آنها را به انگشتر یا طلاى چند میلیونى تبدیل کرده‏ام و بعد هم توقع دارم که در نماز شب، دلم بلرزد و یا در حرم که قرار مى‏گیرم، منقلب شوم!

مرحوم بحر العلوم که یکى از علماى بزرگ است، براى یکى از علماء که خود صاحب کرامات است، پیغام مى‏فرستد تا خدمت ایشان برسد. وقتى مى‏آید، مى‏بیند که این بزرگ، در حالى که دست به محاسنش گرفته، خیلى منقلب و ناراحت است. آن بزرگ به او مى‏گوید: تو هستى و در همسایگى‏ات کسى است که دو روز غذا نخورده و گرسنه مانده است؟! چرا کارى نکرده‏اى؟!

آن عالم در جواب مى‏گوید که من نمى‏دانستم. آن بزرگ اعتراض مى‏کند که چرا نباید بدانى؟! اگر مى‏دانستى و اقدام نمى‏کردى، که یهودى بودى!

حال شما ببینید در همسایگى خود چه افرادى سوختند و از بین رفتند! نه در همسایگى که در خانه خود، چقدر زن و بچه‏هاى ما ضایع شدند و یا خواهر و برادرهاى ما به فساد و فحشاء کشیده شدند. با این همه کوتاهى، انتظار داریم که دلمان بلرزد؟! خیلى جنایت کرده‏ایم!

          اخبات، ص: 114-استاد علی صفائی حائری

  • مجید علیپورمقدم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

شما عاشق اینجا خواهید شد اگر فقط نیم ساعت آن را مرور کنید.

✅️ روانشناسی آرامش و موفقیت
✅️ هدف گذاری
✅️ مدیریت زمان
✅️ برنامه ریزی
✅️ اعتماد به نفس

طبقه بندی موضوعی