انگیزه
Motive «انگیزه» اصطلاحاً به نیرویی اطلاق میشود که از درون یک فرد را بهسمت یک هدف سوق میدهد.
Motivation « انگیزش» به فرآیند یا جریانی اطلاق میشود که از طریق آن ما قادر به ایجاد انگیزه در دیگران میشویم. پس انگیزه بهصورت بالقوه در وجود آدمها هست و دیگران آن را برانگیخته میکنند.
مفهوم انگیزش :
افراد برای بروز روش و رفتاری مشخص بایستی برانگیخته شوند. برانگیختن اگر جنبة فردی داشتهباشد، میبایست کلیة انگیزههایی که در نهاد و ذات او بهوجود میآیند، جنبة مشخصی داشتهباشد و اگر حالت گروهی و سازمانی به خود بگیرد، بایستی انگیزهها بهطور گروهی و سازمانی حالت سازگاری و همسازی را به خود بگیرند.
حالت افراد آدمی چه بهصورت فردی باشد و چه بهصورت گروهی، معلول علتها و دلایلی است که آنها انگیزههای وجود انسانی هستند.
اینگونه ریشههای محرکی که فرد یا افراد را وادار به بروز نوعی عمل و یا رفتار میکند تا نیازها و خواستههای او را برطرف سازد، همان انگیزش است.
تفاوت «هدف» و « انگیزش» :
برخی هدفها را با انگیزهها یکی میدانند. درحالیکه هدفها جنبة خارجی داشته و انگیزهها جنبة درونی دارند.
هدفها از این جهت مورد توجه هستند که وضعی را بهوجود میآورند تا انگیزههای فرد را ارضا نمایند. مثلاً دانشجویی که هدفش اخذ مدرک بالاتر است، این هدف را دنبال میکند، زیرا با اخذ مدرک تحصیلی بالاتر، موقعیت شغلی و کاری و نیز درآمد وی بیشتر خواهدرشد. این موقعیت شغلی و درآمد بیشتر، انگیزهای است که در درون فرد وجود دارد و موجب میشود که او بهدنبال هدفش که عاملی بیرونی است، برود.
انگیزش و تأکید بر تفاوتهای آدمی :
افراد متفاوت ممکن است توسط عوامل انگیزشی متفاوتی برانگیخته شوند چون آدم فقط به این دلیل که دیگران دربارة او چگونه عمل و عکسالعملی را نشان میدهند، برانگیخته نمیشود، بلکه انگیزش او صرفاً در جهت انجام خواستهها، آن هم بهصورتیکه خود او احساس میکند، میباشد و این خواستهها و احساسها متفاوت است. اشخاص مختلف در مقابل اعمال نفوذهای یکسان، واکنشهای مختلفی نشان میدهند.
تشویق و ترغیبهایی که در مورد افراد صورت میگیرد، در همة اشخاص یکسان اثر نمیبخشد، بلکه اثر آنها متناسب با آمادگی انگیزهای اشخاص برای قبول آن تشویقها خواهد بود. لذا بهدلیل همین تنوع در مکانیزمها و محرکهای انگیزشی، نظریههای مختلفی در بحث رفتار فردی و رفتار سازمانی توسط دانشمندان مختلف ارائه شده که هریک روشن میکند که چگونه میتوان نیازهای افراد را شناخت و آنها را برانگیخت تا در راه رسیدن به نیازشان تلاش کنند.
برخی از صاحبنظران مدیریت نظریههای انگیزش را به 2 طبقه تقسیم کردهاند : (1) نظریههای محتوایی، (2) نظریههای فرآیندی، اما نظریههای معاصر را هم باید مورد توجه قرار داد.
نظریههای محتوایی، از توصیف «هست» و «نیازها» صحبت میکنند و نظریههای فرآیندی که بیشتر شناختی هستند و به «چرایی»ها پاسخ میدهند.
انواع نظریه های محتوایی :
سلسله نیازهای مزلو (مازلو)
آلدرفر (نظریة ERG)
هرز برگ (بهداشت انگیزشی)
مک گریگور (X و Y)
گریس آرجریس (بلوغ و عدم بلوغ)
انواع نظریههای فرآیندی :
آدامز (نظریة برابری)
ویکتور وروم (نظریة انتظار)
دیوید لاک (نظریة هدف)
چارم (ارزیابی شناختی)
نظریههای معاصر :
نظریههایی که در سالهای اخیر مطرح شدهاند.
فستینگر و هومانز (نظریة ناهماهنگی شناختی / مبادله)
هیدر ـ دی کامز (نظریة ارزیابی شناختی ـ ادراک از خود)
کلی و راتر (نظریة اسناد / مرکز کنترل)
حال به توضیح مختصری از نظریه های یادشده و کاربرد آنها میپردازیم.
سلسلهمراتب نیازهای مازلو را اکثراً شنیدهاید و پیرامون آن ممکن است بحث و بررسی نیز داشتهاید.
ابراهام مازلو روانشناسی بود که مطالعاتش در زمینة انگیزش بر روی سلسلهمراتب نیازها بود. تئوری او مبتنی بر چهار پیشفرض است :
الف ) تنها یک نیاز ارضانشده میتواند بر رفتار تأثیر بگذارد و یک نیاز ارضاشده، برانگیزاننده نیست.
ب ) نیازهای افراد بهترتیب اولویت مرتب شدهاند.
ج ) یک فرد حداقل مقداری از هر سطح نیاز را ارضا خواهدکرد، قبل از اینکه نیاز سطح بعدی را احساس کند.
د ) اگر رضایتمندی فرد از سطح نیاز برآورده نگردد، نیاز ارضانشده بار دیگر دارای اولویت خواهد بود.
سلسله مراتب نیازها از نظر «مازلو»
تحلیل : با توجه به نگاه از پایین به بالا در سلسلة نیازها، مثلاً کار باید کارکرد معیشتی داشتهباشد، کارکرد ایمنی داشتهباشد. کار باید بعد از 30 سال به ما احساس آرامش بدهد، اگر نتوانستهایم این شرایط را فراهم کنیم، شعار دادهایم، زیرا اولین نیازهای انسان را تأمین نکردهایم.
کاربرد : این نظریه برای تمامی محیطها کاربرد دارد. چارچوبی که مازلو ارائه نموده، مدیران را یاری میدهد تا با تجزیه و تحلیل نظریات، نگرشها، کمیت و کیفیت کار کارکنان و شرایط شخصیتی، بتوانند برای شناسایی سطح نیاز کارکنان که همواره بهدنبال ارضای آنها هستند، اقدام لازم را بعمل آورند و بعد از شناسایی سطح نیاز هر فرد، مدیر در محیط کاری فرصتهایی را فراهم آورد تا کارکنان بتوانند نیازهای خود را برآورده نمایند.
بهعنوان مثال، برای ایجاد انگیزه در کارکنان، اصول ذیل باید رعایت شود :
پاداشها مرتبط با عملکرد باشد
پاداشها منصفانه باشد
شخصی که برای انجام کاری برانگیخته میشود، باید توانایی انجام کار را داشتهباشد.
بایستی بین نیازهای سطح پایین و سطح بالا تمایز قایل شد.
و … .
نظریة ERG آلدرفر :
در مقابل مازلو، آلدرفر معتقد است که نیازهای افراد سلسلهمراتبی نیست، زیرا آدمها دوست دارند که اگر کسی میخواهد گرسنگی آنها را برطرف کند، باید به احترام آنها هم فکر کند.
نظریة آلدرفر تکمیلکنندة نظریة مازلو است.
تحلیل : در نظریة آلدرفر بهطور همزمان به نیازها میتوان پاسخ داد.
کاربرد : مطابق نظریة الدرفر، مدیران بایستی بدانند که یک شخص میتواند بهصورت ارادی از پایین سلسلهمراتب نیازها حرکت کند و به بالاترین سطح برسد، به شرطی که برای دستیابی به نیازهای ناکامماندة خود تلاش کند.
برای اینکه سطح عملکرد کارکنان افزایش یابد، مدیران بایستی بر روی کارکنان سرمایهگذاری نموده به نیازهای سطح عالی کارکنان اهمیت بدهند، کارکنان را شناسایی کرده و آنها را به مشارکت در تصمیمگیری تشویق نمایند.
تفاوت نظریة مازلو و آلدرفر :
1 - در نظریة مازلو تا یک نیاز برطرف نشود، به نیاز بعدی نمیرویم، اما در نظریة آلدرفر بهطور همزمان نیازها را برطرف میکنیم.
2 - در نظریة آلدرفر نیازها سلسلهمراتبی نیست.
انتقادات وارد بر نظریة مازلو :
1 - حدود در آن مشخص نیست (نیاز افراد متفاوت است)
2 - احترام از دیدگاه دیگران دلایل مختلفی دارد. ]احترام در بعضی وراثتی است و برخیدیگر آن را کسب میکنند (اکتسابی)[ .
نظریة بهداشتی ـ انگیزشی هرز برگ :
هرز برگ یک مجموعه از عواملی را که منجر به عدم رضایت شغلی میشود، مشخص کرده و آنها را بهداشتی یا نگهدارنده معرفی نموده و همچنین مجموعة عواملیدیگر را که باعث ایجاد رضایت شغلی و انگیزه در شغل میشود، تحت عنوان عوامل انگیزش مطرح نموده است.
عوامل بهداشتی (نگهدارنده) مثل : حقوق، مقام، شرایط کاری، سرپرستی، خطمشیها، مدیریت سازمان، روابط متقابل و … . این عوامل مستقیماً با فعالیت کاری افراد ارتباطی ندارد اما وقتی کیفیت آنها کاهش پیدا کند، باعث نارضایتی میشود.
عوامل انگیزاننده مثل : شرایط ذاتی شغل، موفقیت، ماهیت شغل، رشد و ترقی، و … .
کاربرد : این نظریه ارتباط خاصی با محیط کاری دارد. مدیران برای اینکه بتوانند در محیط کار ایجاد انگیزه نمایند، لازم است از دانش خود برای اطمینان از اینکه عوامل نگهدارنده در محیط کار وجود دارند، بهعنوان مبنای انگیزش استفاده نمایند.
عدم وجود عوامل بهداشتی (نگهدارنده) یا کیفیت پایین این عوامل میتواند منجر به عدم رضایت نیروی کار شود.
وقتی مدیران عوامل نگهدارندة رضایتبخشی در سازمان و محیط کار فراهم نمایند، میتوانند بر روی عوامل انگیزشی نیز متمرکز شوند.
- ۹۶/۰۹/۱۳